«اليسع» واژهاى معرّب و اصل آن در عبرى «اليشع» يا «اليشاع» به معناى «خدا مىبيند» يا «خدا نجات مىدهد» است، زيرا در زبان عبرى «إل» به معناى «خدا» و «يشع» به معناى «نجات دادن» يا «ديدن» است.(1) گرچه برخى آنرا واژهاى عربى و از ريشه «وَسِعَ، يَسَعُ» گرفته، و دليل آن را وسعت علم آن حضرت يا تلاش وى در طلب حق و طاعت خدا دانستهاند. جماعتى از كوفيان آنرا با دو لام و به صورت مشدّد «اللّيسع» قرائت كردهاند ولى هر دو قول ضعيف است، زيرا در زبان عربى «ال» بر اسمى كه بر وزن «يفعل» آمده مانند يزيد و يَعْمر، داخل نمىشود؛ همچنين هيچ اسمى در اين زبان به صورت «يسع» نيامده است، تا با ورود «ال» بر آن اين كلمه مشدد شود.(2)
نسب حضرت الیسع:
بعضى گفتند يسع بن اخطوب پسر عم الياس است كه خليفه الياس بود در بنى اسرائيل.(3)
در کتب مقدس و از جمله انجیل بارها از حضرت «ایلیا» یاد شده است. گاهی او را «آلیا» یا «ایلی » گفته اند. این اسم در کتابهایی آمده است که قدمتی بسیار پیشتر از اسلام دارند; یعنی قبل از تکامل زبان عربی و به وجود آمدن حرفی مثل «ع ». با این توضیح، اگر اول: آلیا، ایلیا و ایلی به جای الف حرف ع بگذاریم می شود: عالیا، عیلیا و عیلی.
حالا دیگر حضرت ایلیا را می شناسید. او آشنای دلهای ماست. حضرت علی، علیه السلام، جانشین پیامبر و پدر یازده معصوم است. او کسی است که دیوار کعبه به خاطر تولدش شکافته شد. کسی که در سیاهی شب با کوله باری بر دوش به دستگیری و کمک فقرا می رفت. او کسی است که شیر خدا و حیدر کرار بود و به نیروی الهی در خیبر را از جا کند.
در این مطلب به شرح ماجراهای شگفت انگیز و شیرین درباره او از زمانهایی دور پرداخته شده، زمانهایی که او را با نام «ایلیا» می شناختند.
این مطلب از ویژه نامه رشد جوان انتخاب شده است.
|
اسماعيل صادق الوعد اسماعيل صادق الوعد، از جمله پيامبرانى است كه به مقام رسالت نيز نايل شده، اما داستان دعوتش در قرآن مطرح نشده است. بنا به نظر اكثر مفسران و سيره نويسان، وى همان اسماعيل پسر ابراهيم بوده و برخى بر آنند كه وى اسماعيل ديگرى است كه فرزند حزقيل بوده و به مقام نبوت بنى اسرائيل نايل شده است. �به هر تقدير از ميان آيات و روايات موجود درباره او شيوه هاى تبليغى اش را استخراج خواهيم نمود. از جمله آياتى كه مستقيماً در مورد مقام و شأن او نزد خداى تعالى است عبارتند از: وَإِسْمعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَاالْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصّابِرِينَ * وَأَدْخَلْناهُمْ فِى رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصّالِحِينَ؛(1) و اسماعيل و ادريس و ذوالكفل را ياد كن كه همه از شكيبايان بودند. و آنان را در رحمت خود داخل نموديم، چرا كه ايشان از شايستگان بودند. وَاذكُرْ إِسْمعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الكِفْلِ وَكُلٌّ مِنَ الأَخْيارِ؛(2) و اسماعيل و يسع و ذوالكفل را به يادآور كه همه از نيكانند. فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ؛(3) پس به ابراهيم، پسرى بردبار را بشارت داديم. نام اسماعيل دوازده بار در قرآن ذكر شده و در بيشتر موارد همراه نام پدرش ابراهيم(ع)است. |
حزقیل یا حزقیال (عبری:יחזקאל) به معنی خداوند نیرومندی می بخشد) (به کسر و نیز فتح حاء و سکون زاء و کسر قاف و یاء الفى و لام آخر) کلمه مرکب است از حزق و از ایل و به معنى قوت الله می باشد. حزقیال، کاهنی از خانواده صادوق و از پیامبران بنی اسرائیل بود. حزقیال در سال ۶۲۷ قبل از میلاد ولادت یافت. او پسر بوزى کاهن بود که در یهودیه متولد گردید و هم در آنجا ایام طفولیت خود را بسر برد. وی در سن سی سالگی، کاهن اورشلیم شد. حزقیال ازدواج کرد و در تل ابیب در نزدیکی نیپور بابل و در منزل شخصی خودش زندگی می کرد، و مشایخ یهود با او مشورت می کردند. زن حزقیال در زمان کاهنی وی به طور ناگهانی مرد ولی خدا حزقیال را از عزاداری منع کرد. او به سال ۵۹۲ قبل از میلاد، به پیغمبری بنی اسرائیل رسید، و بیست و دو سال بنی اسرائیل را از بت پرستی بازداشته و به سوی خدا دعوت می کرد. در ابتدا بنی اسرائیل تحت تأثیر او قرار نمی گرفتند. تا این که سرانجام با شکسته شدن بت ها به خدای یگانه روی آوردند. او ابیهود (عبری:אבא של יהודים به معنی پدر یهود)، پسر انسان (عبری:ילד של איש) و تسلی دهنده اسرائیل (عبری:עמת) نامیده شده است. در زمان حمله بابلی ها، حزقیال در بابل سکونت داشت و بعد از محاصره اورشلیم در سال هشتم پادشاهی نبوکدنصر، در سال 598 قبل از مسیح، بخت نصر آن حضرت را اسیر کرده با یهویاکین شهریار یهودا و اسراء بنى اسرائیل در اراضى کلدانیان در کنار نهر خابور مسکن داد. او پیامبری بود که داوری بر هفت قوم آمون، موآب، فلسطین، صور، صیدون و مصر را اعلام کرد. گویند که حضرت از دوستان خالص و صمیمى ازمیاى نبى بوده است.
بن یوفنّا از پیامبران بنیاسرائیل پس از موسی است. وی پس از در گذشت یوشع بن نون به امر بنیاسرائیل قیام کرد. بر اساس قول مورخین کالب بن یوفنا شوهر خواهر حضرت موسی بوده است . ولی مسعودی[منظور کدام مسعودی است؟] در کتاب اثبات الوصیه پیامبر پس از یوشع بن نون را کالب نمیداند و مینویسد: «چون هنگام وفات یوشع بن نون فرارسید، خداوند به وی وحی نمود امانتی را که نزد اوست به فرزندش فنحاس بسپارد و او چنین کرد و از دنیا رفت . و پس از فنحاس نیز فرزندش بشیر بن فنحاس وصی او گردید و به مقام پیامبری رسید.»
حضرت فينحاس پسر حضرت یوشع بود وهمزمان با ایشان پیامبران دیگر بودندكه سلسله وار به نشر آئين حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ مي پرداختند از جمله كالب بن يوفنا، حزقيل، اسماعيل صادق الوعد، الياس، اليا و يسع و....[1]
و اما «فينحاس» فرزند يوشع بن نون از مؤمنين بني اسرائيل بود، ولي ياران و انصار زيادي نداشت و پس از مرگ وي 6 تن ديگر از اولاد و احفادش به پيامبري رسيدند كه عبارتند از:
1. بشير بن فينحاس 2. جبرئيل بن بشير 3. ابلث بن جبرئيل
4. اجر بن ابلث 5. قحتان بن اجر 6. عوق بن قحتان[2]
وقتى حضرت آدم (ع ) وارد بهشت شد، در بهشت حوران پاكيزه سرشت بسيار بودند؛ اما حضرت آدم با آن ها الفتى نداشت . وقتى حضرت حوا آفريده شد و آدم بر او نگريست از او پرسيد: تو چه كسى هستى ؟
حوا شرمگين شد و چيزى نگفت ، جبرييل به آدم گفت : اين حواست ، او را براى تو آفريده اند و او محرم و همدم توست .
حضرت آدم وقتى فهميد كه حوا متعلق به اوست خواست به سوى او دست دراز كند جبرييل گفت : اى آدم ! اگر او را مى خواهى ، بايد او را عقد كرده و برايش مهريه تعيين كنى .
آدم فرمود: اى برادر! تو مى دانى كه من پولى و نقدى ندارم چگونه او را عقد كنم ؟
جبرييل گفت : سه بار به حبيب خدا محمد مصطفى (ص ) صلوات بفرستى تا حوا بر تو حلال