جن يا موجود فضايي

پیش‌گفتار

هر مسلمان معتقد، بر اساس آموزه‌های قرآن مجید باید تنها به وجود دو نوع اندیشمند مادی در کل عالم هستی اعتقاد داشته باشد. این دو نوع، یکی انسان است و دیگر ی جن. بنابراین اگر مسلمانی معتقد به وجود موجودات فرازمینی باشد، بایدباورداشته‌باشد که فرازمینی‌ها یا انسان‌اند و یا جن.

از آنجا که قرآن کریم به این موضوع اشاره دارد که جن‌ها تا قبل از بعثت رسول‌اکرم(ص) به آسمان پروازمی‌کرده‌اند، پس در این روزگار، نسبت‌دادن فرازمینی‌ها به جن‌ها شایسته‌تر است؛ بویژه آنکه قرآن می‌گوید:

ـ جن‌ها کارهای شگفت‌انگیز و توانایی‌های شگرفی داشته و دارند،

ـ بر کارهای بسیارسخت، همواره پیروز گشته‌اند،

ـ پیش از انسان آفریده‌شده‌اند.

متأسفانه دانشمندان مسلمان که دربارة شناخت انسان در قرآن کتابهایی نگاشته‌اند، به این مهم کمتر توجه‌کرده و به اهمیت این موضوع پی‌نبرده‌اند که جن‌شناسی جدای از انسان‌شناسی نیست؛ و اصولاٌ‏ اگر از دیدگاه انسان‌شناسی فرهنگی و باستان‌شناسی به این موضوع بنگریم، درخواهیم یافت که تا جن را نشناسیم انسان را نیز نخواهیم شناخت؛ زیرا آثار برجا‌مانده از جن‌ها و انسانها در طول تاریخ چندین هزار سالة آنان بر روی کرة زمین، چنان با یکدیگر درآمیخته و به هم گره‌خورده‌است که تشخیص و تفکیک آنها از یکدیگر، خود نیازمند ایجاد شاخة جدیدی در دانش باستان‌شناسی است.

البته اگر دانشمندان بویژه باستان‌شناسان غیرمسلمان در این زمینه به تفکر بنشینند و معتقد به موجودی اندیشمند جدای از انسان شوند، بسیاری از مشکلات و معضلات باستان‌شناسی و انسان‌شناسی آنان نیز حل خواهد‌شد؛ و از سردرگمی‌هایی که پس از مشاهدة آثار عجیب بر روی زمین گریبانگیر آنان می‌شود نیز رهایی خواهندیافت؛ و باز اگر به کاوش و جست‌وجو پیرامون شناخت جن بپردازند(که مسیحیان نیز بدان معتقدند) دربرنامه‌ریزی‌های خود برای آینده‌سازی انسان و دانستن سرنوشت آیندة نوع‌بشر، بیش از پیش کامیاب خواهندشد.

نوشتة زیر از فصل ‹راز تمدن‌های گمشده› کتاب ‹عجیب‌تر از رؤیا› شایان توجه است:

« این خرابه‌ها بقایای یک معبد باستانی است که در ساختمان آن، بیش از یک میلیون بلوک سنگی به ابعاد 15× 15× 30 سانتی‌متر، از جنس گرانیت به‌کاررفته‌است! نکتة   شگفت‌انگیز در مورد معبد ‹زیمبابوه› آن است که تا شعاع صدها کیلومتر این معبد،‌ هیچ‌گونه اثری از سنگ معدن گرانیت مطلقاً وحودندارد »

«صدها نمونه از این اسرار باستان‌شناسی و انسان‌شناسی در سراسر جهان وجوددارد که دانشمندان تاکنون نتوانسته‌اند توضیح قانع‌کننده‌ای دربارة آنها به دست‌دهند و پرسش‌ها همچنان بدون پاسخ می‌ماند. چه کسانی این شاهکارهای مهندسی اولیه را آفریده‌اند؟ چه کسانی این‌همه بناهای باورنکردنی، معابد عظیم و شهرهای شگفت‌انگیز خالی از سکنه را ایجادکرده‌اند؟»

«گروهی بر این باورند که در گذشته‌های دور، موجودات هوشمندی از کرات دیگر به سیارة ما آمده‌اند و بسیاری از این بناهای غول‌آسا و شگفت‌انگیز را آنان ساخته‌اند. برخی می‌گویند که در گذشته، تکنولوژی پیشرفته‌تر از امروز بوده و بشر قادر به کارهای خارق‌العاده و حیرت‌انگیزی بوده‌‌است، ولی به عللی که هنوز بر ما معلوم نیست، این تمدن و تکنولوژی از میان رفته‌است. شاید نوعی مادة انفجاری یا سلاح مخرّب که به مراتب مدرن‌تر و پیچیده‌تر از سلاح‌های امروزی بوده، تمدن بشر را به نابودی کشانده‌است »

«افسوس که دانسته‌های ما دربارة گذشته بسیار اندک است، درحالی‌که هرچه از ‹گذشته› بیشتر بدانیم، آگاهی ما نسبت به ‹آینده› بیشتر خواهدشد.»

نکتة مهم و مهمترین نکته در این نوشته، همین دو سطر آخر است که هدف این گفتار نیز، همان‌گونه که آمد دانستن گذشته به منظور بهره‌برداری برای آینده‌ است.

در کل قرآن، درحدود صدوپنجاه آیه با عنوانهای جن، جنه، جان، شیاطین و یا بدون کاربرد واژه‌ای به جن اشاره شده‌است. علاوه‌بر این آیات، یک سوره به نام «جن» دربارة جن وجوددارد. یک سوره به بیان برخی ویژگیهای این دو نوع و نعمتهایی که خداوند به هریک از جن و انس به‌گونه‌ای برابر بخشیده‌است، می‌پردازد، که نام آن «الرحمن» است. سورة سوم که مشخصاٌ به هر دو نوع اشاره دارد، سورة ناس است.

گذشته از همة اینها، با دقت در بسیاری از سوره‌ها و آیات هیچ نشانه‌ای بر اینکه این سوره‌ها و آیات خطابشان تنها به انسان باشد، نمی‌یابیم. بلکه بسیاری از مسائل و موضوعهای مشترک بین انسان و جن را بیان می‌کنند. در سوره الرحمن خداوند آشکارا جن و انس را مخاطب قرارداده و آمدن آیه 13(که تا آخر سوره برای ثقلین از بندگانش تکرارمی‌شود،) پیش از آیه 14 (که ثقلین را معین می‌کند،‌) نشان از آن است که همواره خطاب قرآن کریم به جن و انس به طور یکسان است. در غیر این صورت، آیة 13 اضافه‌است.

البته در روایات نیز آمده‌است که قرآن برای هر دو نوع جن و انس نازل‌شده، و پیامبر اکرم(ص) برای هر دو نوع مبعوث شده‌اند. ولی متأسفانه معمولاً مفسرین، فراموش می‌کنند تا این عامل را در ترجمه و تفسیر خود درنظربگیرند.

بنابراین، همان‌گونه که باستان‌شناسان عامل جن را در کاوش‌های خود در نظر نمی‌گیرند و به بیراهه می‌روند؛ مترجمین، و مفسرینی که عامل جن را در ترجمه و تفسیر آیاتی که به جن اشاره ندارد، در نظر نگیرند، به بیراهه می‌روند و کلام حق را از موضع خود منحرف می‌کنند. این موضوع حتی خوانندگان و مطالعه‌کنندگان قرآن را نیز دربرمی‌گیرد.

در این تحقیق، در آغاز به شرح سوره‌های یادشده می‌پردازیم، سپس آیات پراکنده در کل قرآن کریم را بررسی‌می‌کنیم؛ و پس از آن، به نتیجه‌گیری از این پژوهش می‌پردازیم، و از خداوند کریم می‌خواهیم تا ما را موفق به ترسیم تصویر جامعی از جن کند که خود به‌گونه‌ای پراکنده در قرآن عظیمش به‌دست‌داده‌است.

اولین نگارش: 1/12/1372

دومین نگارش و ویرایش: اردیبهشت 1383

احمد شماع‌زاده

فصل اول: سورة جن

ترجمة نوزده آیة اول از 28 آیة این سوره:

« بگو وحی شده به من که تنی چند از جن گوش‌فراداشتند. پس گفتند: همانا ما شنیدیم قرآنی شگفت را.(1) که راهنمایی می‌کند به سوی رشد پس به آن ایمان آوردیم و هرگز به پروردگار خویش کسی را شریک نسازیم.(2) و آنکه برتر آمد پایه پروردگار ما که نگرفت همسری را و نه فرزندی را.(3) و آنکه کم‌‌خرد ما بر خداوند یاوه می‌بست.(4) و آنکه ما پنداشتیم که آدمی و پری هرگز بر خدا دروغ‌نبندند.(5) و آنکه بودند مردانی از آدمیان که پناه می‌بردند به مردانی از جن، پس آنان را گناه بیفزود.(6) و آنکه آنان پنداشتند چنانکه شما پنداشتید که خداوند هرگز کسی را برنیانگیزد.(7) و آنکه ما قصد آسمان کردیم، پس آن را پرشده از نگهبانانی سرسخت و شهابهایی یافتیم.(8) و آنکه ما در جایگاه‌هایی از آسمان به گوش می‌نشستیم. پس هرکس اکنون گوش بنشیند، بیابد شهابی را که در کمین اوست.(9) و آنکه ما نمی‌دانیم آیا برای آنکس که در زمین است شر خواسته شده، یا اینکه پروردگارشان برای آنان نیکی اراده کرده است.(10) و آنکه از ما درستکارانی هستند و نادرستکار. ما گروههای گوناگونی بوده‌ایم.(11) و آنکه ما دانستیم که هرگز خداوند را در زمین به عجز درنیاوریم و نیز به عجز درنیاوریم او را با گریختن خود.(12) و آنکه هنگامی که ما هدایت(قرآن) را شنیدیم به آن ایمان آوردیم. پس کسی که ایمان ‌آورد به پروردگارش، پس نمی‌ترسد از کمبود و ستم.(13) و آنکه از ما مسلمانانند و از ما کجروان. پس کسی که اسلام آورد، آنان راستی و درستی را دنبال می‌کرده‌اند.(14) و اما کجروان پس هیزم دوزخ بوده‌اند.(15) و اگر بر روش(اسلام) می‌ماندند هراینه آبی فراوان می‌نوشانیدیمشان، و روزی بسیار.(16) تا بیازماییم آنها را در آن. و کسی که از ذکر پروردگارش روی برتابد، در عذابی سخت فروبردش.(17) و اینکه سجده‌گاهها( مساجد) از آن خداست. پس همراه با خدا کسی را مخوانید.(18) و اینکه هنگامی که بندة خدا به‌پاخاست تا دعاکند، نزدیک بود( از شیفتگی بسیار برای شنیدن آیات قرآن و پیامبر اکرم،) بر سروروی او بریزند.(19)

1ـ ایمان جن به قرآن و اسلام

الف ـ اعتقاد جن به هدایت قرآن و یگانگی خداوند را از آیات اول تا پنجم، و آیات 18 و 19 این سوره می‌توان دریافت. از آیة 13 برمی‌آید که برخی جنها با توجه و گوش‌فرادادن به آیات حق، به هدایت قرآن ایمان آورده و هدایت یافته‌اند و آنانکه هدایت ‌یافته‌اند، باوردارند که ایمان موجب می‌گردد از مسائل اقتصادی و اجتماعی، ویا هر چیز دیگری نهراسند. آیه 14 می‌فرماید جنها برخی تسلیم فرمانهای خداوندند و رستگارمی‌گردند، و برخی دیگر به‌بیراهه‌می‌روند.

ب ـ آیات 29 تا 31 سورة احقاف نیز در این زمینه است:

و هنگامی که روی‌آورساختیم تنی چند از جن را به سویت که قرآن بشنوند، پس هنگامی که نزدش آمدند، گفتند خاموش باشید. پس هنگامی‌ که(خواندن قرآن) پایان گرفت، به سوی قوم خود، بیم‌دهندگان بازگشتند. گفتند ای قوم، همانا ما کتابی را که پس از موسی (از جانب حق) فروفرستاده‌شده، شنیدیم. آنچه پیش روی دارد گواهی می‌کند، و به سوی حق و به سوی راهی راست رهبری‌کننده‌است. ای قوم ما، بپذیرید دعوت‌کنندة خدا را. و ایمان آورید به او. بیامرزد شما را از گناهانتان و پناه‌دهد شما را از عذابی دردناک.

نتیجه‌گیری از آیات:

1. آنانکه کلام حق را شنیدند، به رسالت پیامبر اکرم ایمان آوردند و خود مبلغ اسلام شدند.

2. آنها قدرت تشخیص حق از باطل را دارند، و به کلام حق احترام‌می‌گذارند.

3. آنان از گفتار حق متأثر، و خود، راهنمای دیگران می‌شوند.

4. از بعثت انبیاء الهی آگاهی، و به آنها ایمان دارند.

2ـ پرواز جن در آسمان و شنود فضائی

الف ـ از آیات هشتم تا دهم این سوره برمی‌آید که جن موجودی است با قدرت پرواز، و تا قبل از بعثت رسول گرامی همواره به آسمان پروازمی‌کرده‌اند، ولی اکنون(با نزول قرآن) از این قدرت محروم شده‌اند. گذشته از پرواز عادی، آنان به آسمان می‌رفتند و در پایگاههای شنود فضائی خود، به شنود می‌نشستند، (انا کنا نقعد مقاعد للسمع) و پیامهای کیهانی از جمله وحی را می‌گرفتند. ولی به‌تازگی با پدیده‌ای نو(نزول قرآن)، روبه‌رو شده‌ و از پرواز منع‌شده‌اند.

بنابراین، اگر اکنون جنی اقدام به شنود کند، تیر شهابی که در کمین اوست، بدون درنگ، او را مورد یورش قرارمی‌دهد. ولی جنها نمی‌دانند که این موضوع برای ساکنین زمین مفید خواهدبود و یا به ضرر آنهاست. (رجوع‌ شود به المیزان)

ب ـ آیاتی دیگر از قرآن در این زمینه:

آیات 16ـ ­18 سورة حجر: به راستی که ما در آسمان برجهایی قراردادیم و برای نظاره‌کنندگان آن را آراستیم و از هر شیطان رانده‌شده‌ای(جن بدکار) حفط‌کردیم، مگر آنکه استراق‌سمع‌کند، پس شهابی روشن، او را پی‌خواهد‌کرد.

آیات 6 ـ 10 سورة صافات: ما آسمان دنیا را به زینت ستارگان آراستیم و آن را از هر شیطان سرکشی حفظ‌کردیم، ‌تا هرگز نتوانند که با شنود به ملأ اعلی(عالم بالا) راه‌یابند و از هر سو رانده، و به عذاب همیشگی گرفتارشوند. کسی که خبری را بدزدد، حتما تیر شهابی او را پی‌می‌کند.

آیة 5 سورة ملک: و به تحقیق آراستیم آسمان دنیا را با چراغها و آنها را دورکننده‌هایی برای شیاطین قراردادیم و عذابی سوزان برای آنان آماده‌‌کردیم.

آیات 210 تا 212 و 221 تا 223 سورة شعراء: این قرآن را شیاطین نازل نکردند، نه شایستگی و نه توانایی آن را دارند. همانا که آنها از شنود(وحی) معزول‌شده‌اند. (از آیات بعدی مشخص می‌شود که آنان تنها از شنود وحی معزول‌شده‌اند ولی می‌توانند دیگر شنودها را به بدکاران دروغپرداز القاءکنند.)

آیا خبردهم شما را که شیاطین بر چه‌کسی نازل‌می‌شوند؟ بر هر بدکار دروغ‌پردازی فرود‌می‌آیند. شنود‌های خود را القاء‌می‌کنند و بیشترشتان دروغگویانند.

از این آیات چنین برمی‌آید که خداوند در آسمان برجهایی قرارداده و برای حفظ این برجها، که ویژگی برج معمولا دیدبانی است، آنها را نورانی‌کرده تا از سویی ویژگی‌های آنها به چشم شیاطین نیاید و از سوی دیگر از دور زیبا جلوه‌کنند و گذشته از این، اگر جن سرکشی اقدام به استراق‌سمع و شنود فضائی کرد، به گونه‌ای خودکار، با تیرهای شهابی که آمادة شلیک‌شدن‌اند، مورد اصابت، و اگر اقدام به گریز کرد، مورد پیگرد قرارگیرد.

نظر: افسانه‌های کهن، و آثار باستانی موجود در موزه‌های مختلف جهان، موجب‌شده‌است که پژوهشگرانی چند بویژه پژوهندة سرشناسی همچون ‹اریک فون دنیکن›‌ به این نتیجه برسد که مردانی پرنده با وسایلی فضایی وجودداشته که پس از نبردهایی سهمگین و احتمالاً طولانی به زمین بازگشته‌اند. البته وی از ‹شیاطین› و جن‌ها با عنوان ‹خدایان› نام می‌برد. ولی ما می‌دانیم که خدایانی وجودنداشته‌اند؛ بلکه جن‌ها بوده‌اند که تا آن اندازه توش و توان داشته‌اند که در تصور انسان بسیاربزرگ آمده و به عنوان خدایان یا ‹قدرت برتر› و به قول عوام ‹ازما بهترون› از آنها نام برده‌شده‌است.

اما با نزول قرآن کریم و پیشگیری از ادامة پرواز جن‌ها، می‌بینیم که تمدن‌های آنها نیز یک‌ به‌ یک از میان رفته و پس از قرن هفتم میلادی دیگر سخنی از پرواز و آثار پرواز شبه‌انسان‌ها و تمدن‌هایشان در میان نیست؛ بلکه به افسانه‌ها پیوسته‌اند و تبدیل به سؤالی بزرگ در دانش باستان‌شناسی شده‌اند.

3 ـ جنگیدن جن‌ها با خداوند

از آیة 12 سورة جن مستفاد می‌گردد که در مقطعی از تاریخ، جنها برای جنگ با خداوند به‌پاخاسته‌اند و درهرصورت شکست‌خورده و یقین پیداکردند که قادر به مقابله با خداوند و نیروهای الهی نیستند. از سوی دیگر، جنها هنگامی که نتوانستند در زمین با نیروهای الهی مقابله کنند و شکست‌خوردند، خواستند با قدرت پروازی که داشتند، از زمین بیرون‌رفته و به کرات دیگر و یا به پایگاههای شنود خود در آسمان بگریزند، ولی متوجه‌شدند نیروهای الهی همه‌جا هستند و هیچ‌جا از خشم خداوند درامان نیستند و یقین یافتند که نه در زمین و نه در آسمان قادر به شکست خداوند نخواهندبود.(به تفسیر المیزان رجوع‌شود.)

از سویی داشتن قدرت پرواز، موجود را توانایی شگرفی می‌بخشد و به خود مغرور می‌گرداند. از سوی دیگر با توجه به شناختی که قرآن کریم در دیگرآیات به ما می‌دهد، جنها دارای توانایی‌های شگرفی بوده و قادرند بسیار سریع عمل کنند.

4 ـ پناه‌آوردن انس به جن

از آیة 6 سورة جن چنین استنباط می‌گردد که در مقاطعی از تاریخ، قبل از نزول قرآن کریم و شاید زمانی بسیار دور، برخی انسانها به برخی از جنها پناه‌می‌برده‌اند،‌ و از آنان یاری می‌جسته‌اند، و حال آنکه انسانها باید از شر شیطانها به خداوند پناه ببرند(اعوذ بالله من الشیطان‌الرجیم). بدین ترتیب برخی انسانها با برخی جن‌ها ارتباط برقرارکرده و از یکدیگر بهره‌مندمی‌شدند و برخی انسان‌های دیگر جن‌پرست شده‌اند که در فصل چهارم، به آنها خواهیم پرداخت.

نکته‌های دیگری که در سورة جن آمده‌است:

1. جن‌ها درستکار و خلافـکار دارند.(آیة 11) مانند انسان

2. جن‌ها از نظر نژادی و ویژگی‌های جسمی و روانی بسیار متنوعند.(آیة 11) برخلاف انسان

همین موضوع موجب گمراهی بیشتر انسان‌شناسان و باستان‌شناسان شده‌است. مثلا‌ُ آنان گاهی بسیارکوتاه‌قدند، و برخی تیره‌هایشان بسیاربلندقد. برخی بسیار پیشرفته‌اند، و برخی بسیار وامانده.

3. برانگیخته‌شدن جنیان در روز قیامت.(آیات 7،15،16،17) مانند انسان

فصل دوم: سوره‌های ‹الرّحمن› و ‹الواقعه›

وجه نامگذاری سورة الرحمن: «رحمن» صفت رحمت فراگیر الهی است و چون در این سوره خداوند کریم نعمتهایی را که به گونه‌ای برابر به دو نوع جن و انس داده، مرتباٌ یاداوری می‌کند، نام مناسبی نیز که شمول و برابری را برساند به این سوره داده‌است و اصولاٌ در هر ‌جای دیگر از قرآن که صفت «رحمن» برای خداوند آمده‌باشد، علت همین امر است. مانند آیات پایانی سورة مریم(ع).

1ـ منشأ جن

آیات 14 و 15: خلق‌الانسان من صلصال کالفخار و خلق‌الجان من مارج من نار.

یعنی خداوند انسان را از گل خشکیدة شبه‌سفال، و جنها را از شعلة بدون دود(حرارت) آفرید.

خداوند کریم در این دو آیه مایة اولیة تشکیل‌دهندة جسم انس و جن را مشخص‌می‌سازد و در آیه بعد بر هر دو منت‌می‌گذارد که این دو ویژگی نعمتهایی‌ است که به هر یک از شما عطا شده و اگر غیر از این می‌بود، شایسته شما نبود.

آیات 26 و 27 سورة حجر نیز در این زمینه است:

ولقد خلقناالانسان من صلصال من حمأ مسنون والجان خلقنه من قبل من نارالسموم. یعنی به‌درستی که انسان را از گل خشکیدة لجن مانده‌شده و جنها را پیش از آن از هوای داغ(حرارت) آفریدیم.

دو مثال برای فهم مایه‌های اولیة انس و جن:

مثال اول در بارة انسان:‌ اگر در فصل تابستان، به بیابانهای خوزستان سفرکنید، می‌توانید مایة اولیة انسان را ببینید. همه‌ جای زمین ترک‌خورده‌است و شما نمی‌دانید زیر این لایة ترک‌خورده چیست. ولی اگر زمین را کمی بکنید، گل تیرة سبزرنگ و چسبنده‌ای را می‌بینید که در زمستان گذشته لجن بوده و با گذشت چندماه به این صورت درامده است. و به یاد آیه‌ای دیگر از قرآن در همین زمینه می‌افتید که می‌گوید«ما آنان را از گل چسبنده آفریدیم» (صافات:11)

پس لایة زیرین که گل است و شرح آن رفت، «حمأمسنون» بوده که اکنون «طین‌لازب» شده‌است و لایة بالایی همان طین لازب است، که پس از چندماه خشک‌شده، ترک ‌خورده و به ‹گل خشکیده› یا «صلصال» تبدیل‌شده‌است.

در قرآن کریم آیات بسیاری وجوددارد که انسان از خاک(تراب) و گل(طین)  خلق‌شده. در آیات فوق شکل نهایی گل به‌کارگرفته را بیان‌کرده، و تنها در آیة اخیر چسبندگی آن را نیز آورده‌است. پس نتیجه‌می‌گیریم که مادة اولیة انسان به ترتیب این مراحل را طی‌کرده‌است:

اول خاک بوده،(تراب)

سپس خاک با آب مخلوط‌شده و گل شده،(طین)

سپس گل پرآب(شل)، مانده و لجن شده،(حمأ مسنون)

سپس لجن، مانده و سفت‌شده، به اندازه‌ا‌ی که لیزی و چسبندگی آن از بین نرفته.(طین لازب)

سپس این گل چسبنده، مانده‌ و خشک‌شده و جسم انسان را پدیدآورده‌است.(صلصال)

در زبان فارسی اصیل، به گل لجن‌شدة چسبنده، خرد(به فتح خ) گفته‌‌می‌‌شود. این شعر از شاعری به نام خسروانی، در وصف بازگشت انسان به اصل خویش است:

آن کجا سرت برکشید به چرخ      باز ناگه فرو بردت به خرد(فرهنگ عمید)

البته اگر به جای ‹آن کجا›، ‹آن خدا که› یا ‹آنکه› بود بهتر می‌بود.

مثال دوم دربارة جن: باز در فصل تابستان به همان بیابان می‌رویم. تفتیده‌شدن زمین بیابان، چنان حرارتی را دارد که گاهی به شکل سراب درمی‌آید. همان سرابی که از دور به آبی گوارا می‌ماند و هاجر(ع) را هفت بار درپی‌خودکشاند. سراب چیزی نیست جز تجسم حرارت که گهگاه به روشهای دیگری نیز می‌توان آن را دید. و ‹حرارت› یا ‹مارج من نار› همان چیزی است که خداوند آن را مایة آفرینش جن قرارداده‌است.

2 ـ بعد زمان

آیة 17: پروردگار دو مشرق و دو مغرب: در این زمینه دو دیدگاه می‌تواند وجودداشته‌باشد؛ و دیدگاه سوم از جمع این دو دیدگاه می‌تواند به‌وجود بیاید؛ ولی پیش از بیان دو دیدگاه لازم است بدانیم از آنجا که مشرق و مغرت به ساکن(موجود اندیشمند) وابسته است و نه به مسکون(سیاره)، پس اگر سیاره‌ای ساکنی نداشته‌باشد، کاربرد واژة مشرق و مغرب برای آن واهی است. بنابراین اشارة قرآن به وجود دو مغرب و دو مشرق برای ساکن است نه مسکون.

دیدگاه اول: چون همة سیاره‌ها کروی هستند، پس باید در مورد کرة زمین بگوییم یا دارای بی‌نهایت مغرب و مشرق است، و یا فقط یک مغرب و یک مشرق دارد. و چون مخاطب این سوره جن و انس است، نتیجه‌می‌گیریم که یکی از سیارات دیگر در اختیار جن‌هاست.

دیدگاه دوم: آیه اشاره به دو جهان با مشرق‌ها و مغرب‌های جداگانه بر روی کرة زمین دارد که جهان دیگری که ما نمی‌شناسیم، جهان جنهای روی زمین است. این دیدگاه با آیه‌های بعدی،‌ یعنی آیات 19 و 20 بیشتر تأییدمی‌شود:

مرج‌البحرین یلتقیان بینهما برزخ لایبغیان

ترجمه: درامیخت دو دریایی را که درکنار یکدیگرند، میان آن دو، یک میانجی است که از  یکدیگر درنمی‌گذرند.

معمولاً آنانکه از دیدگاهی علمی در قرآن تدبرمی‌کنند، در تفسیر این دو آیه،‌ می‌گویند منظور از این دو دریا، ‹جریان آب گرم گلف‌استریم› است، که چنین پدیدة طبیعی را به‌وجودآورده‌است. ممکن است این موضوع هم درست باشد، ولی از آن جهت که این دو آیه بلافاصله پس از آیة دو مغرب و دو مشرق آمده، درست‌تر به نظرمی‌رسد که آنها را با آیة پیش از خود مرتبط بدانیم، و دو دریا را دو ‹جهانی› بدانیم، که همچون دریا مواج و در تلاطم‌اند، و زندگی در آنها جریان دارد و با اینکه در کنار یکدیگرند، ولی به واسطة یک پرده از جنس فاصلة زمانی، به یکدیگر تعرض و تجاوز نمی‌کنند؛ و مردمان هریک از این دو جهان، دیگری را حس‌نمی‌کنند.

تدبر در این آیات را از آیة 10 این سوره آغازمی‌کنیم:

والارض وضعها للانام( و زمین را قرارداد برای مردمان)

از این آیه معلوم می‌شود که:

ـ سخن از زمین است، نه سیارة دیگری.

ـ سخن از مردمان است، چه جن باشند و چه انس.

سپس از میوه‌ها و نخل سخن‌ به‌میان‌می‌آورد، و پس از آن مادة اولیة هر یک از دو نوع (نوع بشر و نوع جن) را مشخص‌می‌سازد و بدین گونه مخاطب خود را برای تمام سوره مشخص‌می‌سازد. پس از این آیه است که از دو مغرب و دو مشرق برای هریک از این دو مردمان یادمی‌کند.

در تأیید بیشتر این دیدگاه،‌ می‌توان به سورة رعد آیة 3 استنادکرد که می‌فرماید خداوند از هر میوه‌ای دو جفت آفریده‌است.(که یک جفت آن برای جن‌هاست)

در آیة بعد گوشزدمی‌کند که برروی زمین «قطع متجاورات»(پاره‌هایی درکنارهم یا به موازات یکدیگر) وجود دارد.

نظر به اینکه در آیات 11 از هود، 15 از حجر، و 27 از یونس، «قطع من‌اللیل» آمده که به ‹پاره‌ای از زمان› اطلاق شده‌است، و از آنجا که یک نظریة علمی می‌گوید که بر روی همین کرة ما دو و یا چند جهان در کنار یکدیگر ولی با یک فاصلة زمانی وجود دارد که موجودات ساکن در هر جهان، یکدیگر را حس نمی‌کنند؛ به نظرمی‌رسد که منظور قرآن کریم دراین آیه اشاره به این جهان‌ها و از جمله جهان جن‌های روی زمین باشد. زیرا در غیر این صورت مسأله بسیار ساده به نظر می‌رسد و نیازی نبود که خداوند در پایان آیه بفرماید «ان فی ذلک لایات لقوم یعقلون».

یاداوری: این موضوع را از آیة 50 سورة الرحمن: ‹فیهما من کل فاکهه زوجان› نیز می‌توان دریافت. یعنی همان‌گونه که بهشت‌ها و میوه‌های آنها برای این دو نوع در آخرت از یکدیگر جداست، در دنیا نیز باید زمین‌ها، باغ‌ها و میوه‌هایشان از یکدیگر جداباشد.

نه تنها میوه‌ها که دام‌های این دو نوع، و به‌تبع آن دیگر نیازها و نعمت‌هایشان نیز جداست، و نتیجه آنکه دنیایشان جداست.

توجه به آیات 143و144 از سورة انعام، در این زمینه خالی از لطف نیست:

ثمانیه ازواج من‌الضآن‌اثنین و من‌المعزاثنین و من‌الابل‌اثنین و من‌البقراثنین

ترجمه: هشت جفت(چهارپا)، از گوسفند دو جفت و از بز دو جفت و از شتر دو جفت و از گاو دو جفت.

در این زمینه نقل گفتارهایی از فصل دوم کتاب ‹عجیب‌تر از رؤیا› خالی از صفا نیست:

«ظهور اسرارآمیز جانورانی مانند پلنگ سیاه در انگلستان،‌ مارهای غول‌آسا در داکوتای جنوبی، یا سوسمارهایی در رودخانه‌های فرانسه، احتمالاً به واسطة نقل‌وانتقال مرموز صورت گرفته‌است. گزارشهای به‌دست‌آمده حاکی از آن است که موجودات عجیبی در سراسر جهان زندگی می‌کنند که ازهیچ‌رو متعلق به منطقة خود نیستند و با شرایط طبیعی آنجا وفق نمی‌دهند آنها می‌گویند این جانوران با جانورانی که در روی کرة زمین زندگی می‌کنند تفاوت دارند، انگار که متعلق به این سیاره نیستند. آیا ممکن است این جانوران از بعد ناشناختة دیگری که همزمان، درکنار بعد ما، در داخل یا خارج از آن (و یا هرجای دیگر) وجوددارد، آمده‌باشد؟ آیا آن بعد ناشناخته نیز دارای جانوران بومی خاص خود می‌باشد که گهگاه بر اثر نقل‌وانتقالات اسرارآمیز، به دنیای ما سرازیر می‌شوند؟ یا بالعکس جانواران ما نیز از روی صفحة زمین ناپدیدشده، به آن قلمرو ناشناخته از هستی گام می‌نهاند؟»

تونل زمان

در فصل هشتم کتاب ‹عجیب‌تر از رؤیا› به دیدگاه دوم پرداخته‌شده‌است:

در آنجا می‌خوانیم که نامه‌ای از شخصی به نویسندة کتاب رسیده که در آن نویسندة نامه گفته‌است از خیابانی که همیشه می‌گذشته، و کاملاً با آن آشنا بوده، شبی که با اتومبیل در آن حرکت‌می‌کرده، آن را بیگانه یافته، و نتوانسته به هیچ‌روی به چگونگی موضوع پی‌ببرد.

سپس نویسندة کتاب می‌افزاید: «این‌گونه اتفاقات، گاه و بی‌گاه در گوشه و کنار جهان پهناور به وقوع‌می‌پیوندد و شواهد زیادی وجوددارد که افراد گوناگون، ناگهان در ‹تونل زمان› قرارگرفته‌اند، و این‌گونه نقل و انتقال‌ها غالباً پرسش‌های زیادی را برمی‌انگیزد. ازجمله این سؤال که اگر ‹گذشته› به این زمان بازگردد، زمان ‹حال› به کجا می‌رود؟»

گفتنی است، خود نویسندة کتاب و امثال او نیز به یک اشتباه دچارشده‌اند، که سؤال مطرح‌شده، نتیجة آن است. هرجا که ‹زمان گذشته› مطرح شود، باید ‹زمان دیگری› جانشین آن شود تا نظریه درست دراید و پرسشی نیز پیش نیاید. البته نویسندة کتاب با پرسش‌های دیگری که مطرح می‌کند نظر خود را درست‌می‌کند:

«اگر نگارندة نامة بالا،‌ واقعاً در خیابانی رانندگی‌می‌کرد که عملاً چند سال پیش وجودداشت، پس خیابانی که هرروز از آنجا می‌گذشت به کجا رفته‌ و در کدام مکانی ناپدیدشده‌بود؟ آیا امکان دارد که بعدی از زمان، به‌طور همزمان در داخل یا به موازات بعد دیگری از زمان وجودداشته‌باشد؟»

«در بیشتر سفرهایی که به زمان گذشته(دیگری ـ نگارنده) صورت‌گرفته، کمتر شنیده‌شده که یکی از ساکنان زمان گذشته(دیگری ـ نگارنده)، به افرادی که به قول خود از حال به گذشته گام‌نهاده‌اند، توجّهی نشان‌داده‌باشد. انگار این دیدار،‌ دیداری یکجانبه بوده‌است! افرادی که به گذشته سفرکرده‌اند، مشاهدات خود را آنچنان دقیق و پرآب‌وتاب تعریف‌می‌کنند که انگار به تشریح یک فیلم سینمایی می‌پردازند، بی‌انکه توجه کسی به سوی او جلب‌شود!»

«خیابان اسرارآمیز!

چندسال پیش یک مرد آمریکایی به نام ‹راسل کرک› ماجرای جالبی برای روزنامة ‹لوس‌آنجلس تایمز› تعریف‌کرد که عیناً در این روزنامه به‌چاپ‌رسید. او گفت:

ـ در یکی از شبهای سال 1949 در فاصلة رسیدن ‹ترن› به ایستگاه، برای وقت‌گذرانی به تماشای شهر باستانی ‹یورک› پرداختم. هنگامی که شتابان به سوی ایستگاه بازمی‌گشتم، تصادفاً متوجه خیابانی کوتاه و نیمه‌تاریک شدم که در دو طرف آن عمارات زبیایی متعلق به قرن 17 و 18 دیده‌می‌شد. منظره‌ای بس دلفریب بود و بسان صحنه‌ای از یک افسانة زیبای قدیمی مرا به سوی خود فرامی‌خواند. دلم می‌خواست ساعت‌ها در این خیابان تماشایی پرسه بزنم اما چون می‌ترسیدم از ترن عقب بمانم، درنگ‌نگردم و با عجله خود را به ایستگاه رساندم. با خود عهدکردم که دوباره سری به ‹یورک› بزنم و با خاطری آسوده به تماشای مناظر آنجا بپردازم سرانجام به عهد خود وفاکردم و چندماه بعد دوباره به ‹یورک› بازگشتم؛ اما هرچه جست‌وجوکردم، ‌اثری از این  خیابان نیافتم انگار که در اصل چنین خیابانی وجود خارجی نداشته‌است!.. کشیش شهر یورک گفت این قسمت از شهر، تقریباً از سال 1914 متروک و ویران‌شده‌است و بمب‌هایی که در جنگ جهانی دوم بر روی این ناحیه فروریخت، بجز چند خانه، بقیه را ویران کرده‌است.

کرک در پایان تعریف این ماجرا گفت:

ـ اکنون از خود می‌پرسم اگر در آن شب عجیب از سوارشدن به قطار لندن منصرف‌می‌شدم و در آن خیابان به گشت و سیاحت می‌پرداختم چه حادثه‌ای رخ‌می‌داد؟ اگر به یکی از خانه های این خیابان زیبا می‌رفتم و در می‌زدم چه اتفاقی می‌افتاد؟ آیا با بازشدن در، نیرویی مرا به درون می‌کشید و با بسته‌شده در، برای همیشه به بعد زمانی دیگری قدم می‌گذاشتم؟»

ـ «یکی از قدیمی‌ترین داستان‌های علمی ـ تخیلی که دربارة تونل زمان به رشتة نگارش درامده، کتاب مشهور ‹ماشین زمان› اثر ‹اچ. جی. ولز› نویسندة نامدار انگلیسی است. او در این کتاب به تعریف ماجرای شگفت‌انگیزی می‌پردازد که طی آن یک دانشمند فیزیکدان به کمک دستگاهی که اختراع‌کرده‌است، به آیندة دور و بعد زمانی دیگر سفرمی‌کند».

ـ «ابعاد متفاوت زمان ممکن است با یکدیگر منطبق‌گردند، اما ساکنان آنها، هرگز نمی‌توانند بر یکدیگر اثر متقابل داشته‌باشند».

«یک ماجرای عجیب دیگر

در مه 1967 مجلة فرانسوی ‹فیت› ماجرای حیرت‌انگیز دیگری دربارة سفر به گذشته(زمان دیگری ـ نگارنده) انتشارداد، که باورکردنش، مانند دیگر ماجراهای مشابه دشوار به نظرمی‌رسد، اما نمی‌توان آن را مردود دانست. ماجرا ازاین‌قرار بود که در یک روز بهاری، یک مرد انگلیسی به نام ‹چپمن› به اتفاق همسرش به ‌چیدن شکوفه‌های بهاری رفته‌بود تا به تزیین یک مراسم خیریه بپردازند. درحدود 500 متر دورتر از خانة او، خیابان عریضی وجودداشت که در آن درختان شکوفة زیادی به‌چشم‌می‌خورد. سال‌ها پش در این نقطه، یک ناحیة مسکونی اختصاصی وجودداشت که در میان گل و درخت و چمن محصور بود. اما امروزه جای آن را خانه‌های آپارتمانی گرفته‌است. تنها سه قطعه زمین خالی نسبتاً بزرگ، به فضای سبز اختصاص‌داشت که درختان شکوفه نیز در همین مکان قرارداشتند. خانم چپمن پیشنهادکرد که به آنجا بروند و شکوفه‌های مورد نیاز خود را برای برگزاری مراسم خیریه از آنجا تهیه‌نمایند. به دنبال این پیشنهاد خانم به سوی یک درخت گیلاس تنومند و پرشکوفه رفت و شوهرش به تماشای یک گل زیبا ایستاد. مدتی محو تماشای این گل زیبا شد؛ ‌اما همینکه سربلندکرد، اثری از خانه‌های آپارتمانی که در آن حوالی وجودداشت، مشاهده نکرد!

او دنبالة ماجرا را چنین تعریف‌می‌کند:

سپس واقعة دیگری اتفاق‌افتاد. یکباره همه چیز تغییرکرد و خلأ بزرگی مرا دربرگرفت. یقین داشتم که جهت خود را گم‌نکرده‌ام، زیرا خورشید همچنان از سوی خاور می‌درخشید. در این هنگام، ناگهان فکر وحشتناکی به کله‌ام افتاد. آیا وارد بعد دیگری شده‌بودم؟ و آیا برگشت از آن برایم امکان‌پذیر بود؟

به ذهنم رسید که نقطة خروج بایستی همان نقطة ورود باشد. بنابراین دو قطعه چوب را به شکل ضربدر روی زمین قراردادم تا به این وسیله محل و موقعیت خود را علامت بگذ ارم. سپس به سوی مکانی که گمان می کردم ساختمانها در آنجا قرارداشت، ‌روان شدم. اما اثری از خانه های آپارتمانی نیافتم. دیگر هیچ جاده‌ای، ‌هیچ ترافیکی مشاهده نمی‌شد فقط یک فضای وسیع و باز بود که نشانه‌ای از حیات در آن به چشم نمی‌خورد.

سرانجام آقای چپمن دوباره به نقطه‌ای که به وسیلة دو قطعه چوب روی زمین علامت‌گذاشته‌بود، بازگشت. همسرش درآن نزدیکی منتظر ایستاده‌بود و با مشاهدة او گفت: مرا نگران کردی! کجا رفته‌بودی؟ هرچه دنبالت گشتم و صدایت‌زدم خبری از تو نیافتم

اکنون همه چیز به حالت عادی برگشته بود و خانه‌های آپارتمانی سرجای اولشان دیده‌می‌شدند. چپمن گفت:

اما ناگهان متوجه یک چیز عجیب شدم. زمینی که روی آن ایستاده‌بودم نرم و خاکی بود و هنوز جای پای من که به سوی آپارتمان‌ها می‌رفت، برروی آن دیده‌می‌شد اما این ردپا ناگهان درنقطه‌ای تمام‌می‌شد. انگار که پس از پیمودن فقط چند قدم، از زمین به آسمان پریده‌باشم! درحالی‌که برای یافتن آپارتمان‌ها خیلی راه‌رفته‌بودم و آثار بازگشت من نیز، درست از همان نقطه‌ای آغازمی‌شد که ردپای من ناپدیدشده‌بود!»

اینجاست که ‹قطع‌متجاورات› قرآن معنای ویژ‌ة خود را بازمی‌یابد.

نویسندة کتاب ‹عجیب‌تر از رؤیا›، پس از نقل رخدادهایی که پیشامدکرده و شخصی به گونه‌ای ناگهانی و در یک نقطة خاص ناپدیدشده‌است، می‌نویسد:

«دربارة این‌گونه ناپدیدشدن‌های اسرارآمیز، نظرات گوناگون وجوددارد. گروهی بر این باورند که در واقعیت فیزیکی و مادی، مکان‌های خالی وجوددارد که ما از آنها آگاهی نداریم. این مکان‌های خالی را به منزلة حفره‌هایی تصورمی‌کنند که امکان دارد جانداران و اجسام غیرذی‌روح، از طریق آنها به درون جهانی ناشناخته و نامرئی کشیده‌شوند و دیگر اثری از آنها مشاهده‌نشود. بنابر همین نظرات، این حفره‌ها ممکن است برای یک لحظه گشوده‌شوند و دیگربار مسدودگردند. و به منزلة درواز‌ه‌ای باشد برای ورود به بعد دیگری که در آن، دریافت‌های پذیرفته‌شدة جهان سه‌بعدی ما، یعنی طول و عرض و ضخامت،‌ معنی و مفهومی ندارد. این حفره‌ها درعین‌حال ممکن است به منزلة تله‌ای باشند که در یک چشم‌برهم‌زدن، موجود از همه‌جا بی‌خبری را به‌کام‌خودبکشند و او را به دنیای دیگری منتقل‌سازند. زیرا امکان دارد چنین دنیایی، هرچند که ما از آن بی‌اطلاعیم، به‌موزات دنیای ما و در قلمرو دیگری از هستی وجودداشته‌باشد.

و ب

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: 22 / 6 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین