آلیستر کراولی ، بزرگترين جادوگر قرن. خوب يا بد؟

لیستر ادوارد کرولی (12 اکتبر 1875 تا 1 دسامبر 1947م.)، جستجوگر انگلیسی علوم خفیه، نویسنده ای پرکار، شاعر، اهل سرّ، ستاره شناس، آزمایش کننده ی داروهای روان گردان، لذت جو، طرفدار پر و پا قرص کوهنوردی و شطرنج، انقلاب گر در زمینه ی مسائل ج ن س ی و منتقد اجتماعی بود. احتمالا امروزه بیش از هر چیز او را بخاطر نوشته هایش در علوم خفیه می شناسند. آثار مشهورش کتاب قانون (پایه ی فرقه ی سری ثلما و بیشتر فرقه های سری پس از آن) و جادو در تئوری و در عمل، می باشند (که اگر فرصت شود در آینده ای نه چندان دور اثر اول به فارسی برگردانده می شود و در اختیار خوانندگان وبلاگ قرار می گیرد). او در چندین و چند فرقه و گروه های جادوگری نقش های مهمی را ایفا کرد، از جمله فرقه های طلوع زرین، آرگنتوم استروم* و اُتو**. کرولی در دوران زندگی اش بسیار بدنام گشت و به او لقب “پست ترین مرد قرن” را دادند (البته ذکر این نکته به معنای تائید یا رد آن نمی باشد، چه اینکه کرولی تا آنجا که می دانم برای تمام اتهامات پاسخی دارد و مثلا برای جریان اخراج شدنش از سیسیل به جرم برگذاری مراسم شیطانی، سوء استفاده از کودکان و …، خودش می گوید که این تنها بدان علت بوده که عده ای که مراسم و کارهای او را نمی فهمیده اند پشت سرش شایعه پراکنی کرده اند و بعد با تغییر رژیم این شایعات در مسئولان جدید موثر افتاده و او را اخراج کرده اند یا در جریان اخراج شدنش از فرانسه می گوید که اخراج نشده بلکه به خاطر یک سو تفاهم مسئولان از تمدید مدت اقامتش امتناع کرده اند) .

به هر حال  نوشتن در مورد کسی چون او که شاید بتوان تاثیر گذارترین جادوگر قرن پیش و قرن حاضر نامیدش کار ساده ای نیست، و نباید دوستان تصور کنند که همه ی گفتنی ها راجع به او گفته شد، بلکه من تنها قله ی کوه یخی ای را به شما نشان دادم که قسمت اعظمش هنوز زیر آب است.

به تازگی جمعی از شاگردانش سازمان او را بازگشایی کرده و به پذیرش شاگرد اقدام همت گمارده اند.

شاید در آینده برای تکمیل بحث (اگر دوستان یاری کنند) بخش هایی از زندگی نامه ی او*** ترجمه و در وبلاگ قرار گیرد، تا خوانندگان بیشتر با او آشنا شوند.

برخی از کتب و آثار مهم او: جادو بدون اشک ریختن، مقالاتی در مورد حقیقت (شامل لیبر سی ام و مقاله ای کوچک در مورد حرکت به سوی حقیقت)، مقالاتی در مورد نور (با نام کنکس اوم پکس)، مجموع دروس بسیاری که به نام “لیبر” معروفند و عمدتا توسط او یا سایر اساتید اتو** و ارگنتوم استروم* نگاشته شده اند، هشت سخنرانی در مورد یوگا، اعترافات آلیستر کرولی، جادو در تئوری و عمل، رمان لکه های سفید، رمان یک ستاره در دیدرس، رمان تحقیقات سیمون ایف.

———————————————————

* آرگنتوم استروم به معنای ستاره ی نقره ای است و این اسم سازمانی است که کرولی برای پذیرش شاگرد و آموزش جادو تاسیس کرد که در آن شاگردان از سطح صفر آغاز می کردند و با پیشرفت در دروس و قبولی در امتحانات به سطوح بالاتری می رفتند. و کرولی بدین دلیل اسم این سازمان را ستاره ی نقره ای گذاشت که معتقد بود هر مرد و هر زنی یک ستاره است، و همین جمله “که هر مرد و زنی ستاره ای است” در جادوگری امروز بسیار مشهور است.

** اتو مخفف “اردو تمپلی ارینتس” به معنای فرقه ی معابد خاور است. که در ۱۸۹۵ م. توسط تئودور روس و کارل کلنر تاسیس شده است. در اواخر اتو و آرگنتوم استروم برای پیشرفت بیشتر با یکدیگر همکاری می کردند.

http://baloonyfish.blogfa.com

***************************************************************

درباره ادوارد آلكساندر (آليستر) كرولي (Edward Alexander (Aleister) Crowley) شرق‌شناس، پژوهشگر و نويسنده شهير انگليسي، نقطه نظرات كاملاً ضد و نقيضي مطرح است. بسياري از نظريه‌پردازان غربي او را فردي فرصت‌طلب، پيرو اميال جنسي و علاقه‌مند به جادو و جادوگري مي‌دانند، و به صراحت مدعي‌اند كه كرولي فردي بيمار بوده است. از ميان مخالفان كرولي، عده‌‌اي هم وجود دارند كه معتقدند وي بدطينت‌ترين فرد جهان است؛ و لقب «وحشي بزرگ» را به او داده‌اند. اين در حالي است كه عده‌اي از صاحبنظران، نظر كاملاً مخالفي دربارة او دادند؛ و بر اين باورند كه اين شرق‌شناس مشهور، اتفاقاً فرد پاك طينتي بوده، و عملكرد او باعث گرديده تا قدرتهاي سياسي غرب با او دشمن گردند؛ و از حربه تبليغات حداكثر استفاده را ببرند، تا چهره‌اي زشت و خطرناك از وي ارائه دهند؛ تا مبادا انديشه و ايده‌هاي او، مخاطبان بسياري را جذب خود كند.
با بررسي آراء و انديشه‌هاي مطرح پيرامون زندگي و‌آثار مكتوب كرولي، مشخص مي‌گردد كه ميزان مقالات ضد او، به مراتب بيشتر از نوشته‌هاي موافق وي است. در اينجا، اين احتمال مي‌رود كه، ادبيات استعماري، از تمام نيرو و توان خود سود برده، تا حقيقتي بزرگ را مخفي كند؛ و تاكنون هم، در اين راه، موفق بوده است.
در اين راستا، بررسي موشكافانه و عميق زندگي و عملكرد كرولي، مي‌تواند رمزگشاي اين ابهام بزرگ باشد، و پرده از رازي بزرگ بردارد.
آليستر كرولي، در 12 اكتبر سال 1875، در خانواده‌اي ثروتمند و مذهبي، در كشور انگلستان به دنيا آمد. والدين او، جزو فرقه متعصب مسيحي Plymovth Brethren بودند. در نتيجه آليستر، از سنين كودكي، به فراگيري طاقت‌فرساي انجيل مشغول شد. اما پس از مدتي، كرولي، وقتي به سن نوجواني رسيد، به تحقير افكار و انديشه‌هاي خانوادة خود پرداخت. او، به منظور نشان دادن مخالفت خود، نامش را از آلكساندر به آليستر تغيير داد، و همواره م‍ُصر بود كه او را با نام برگزيدة خودش بخوانند.
آليستر در سن نوجواني، بسيار پر تحرك و فعال بود، و مي‌توانست براي خود سرگرميهاي بسياري مهيا سازد. از جمله ساخت يك فشفشة خانگي، كه منجر به بروز حادثه‌اي شد، و نزديك بود آليستر نوجوان را به كام مرگ بكشاند. او، همچنين، به گربه‌اي، صدمه‌هاي بي‌شماري زد. چرا كه مي‌خواست اين نظريه، كه «گربه ن‍ُه جان دارد» را مورد ارزيابي قرار دهد، و به صحت و سقم آن، پي ببرد.

http://en.academic.ru/pictures/enwiki/65/Aleister_Crowley_4.png


كرولي، عاقبت خانواده خود را ترك گفت، و در كالج ترينتي، كه در دانشگاه كمبريج بود، به ادامه تحصيل پرداخت. در همان زمان، به فراگيري ورزش كوهنوردي مشغول شد. او، در آن زمان، به اين فكر افتاد كه به دنياي سياست وارد شود. اما روح پرسشگر و ناآرامش، بلافاصله، اين ايده را كنار گذاشت. خود، دربارة آن دوران مي‌گويد: «مي‌خواستم تأثير بسيار زيادي در جهان بگذارم.»
او به اين نتيجه رسيد كه شهرت يك مرد سياسي، تنها ممكن است يك قرن دوام داشته باشد. و بدين ترتيب، نمي‌توانست تا ابد، نامش را ماندگار كند.
كرولي، پيش از آنكه تحصيل خود را در كمبريج به پايان برساند، از آنجا بيرون آمد.
وي، بلافاصله در سن بيست و سه سالگي، با فردي به نام جورج سيسيل جونز (George cecil jons) آشنا شد. جونز، عضو انجمني به نام فجر طلايي بود؛ كه ظاهراً در آن مركز، افراد، به فراگيري سحر و جادو مشغول بودند. اين انجمن، كاملاً سري بود، و توسط فردي به نام ساموئل ليدل مك گريگور ماترز (Samuel liddell mac Gregor mathers) اداره مي‌شد.
كرولي، در اين انجمن سري توانست با علوم كيمياگري، غيبگويي، طالع‌بيني و مقولاتي از اين دست آشنا شود. جالب اين است كه در آن دوران، شخصيتهاي برجسته‌اي نيز عضو اين انجمن مخفي بودند؛ شخصيتهايي چون وي. بي‌. يتز (W.B. yeats) ـ كه از شاعران بسيار مشهور انگليسي است ـ ، ادوارد ويت (Edward waite) و مودگون (Maud Gonne) (همسر نويسنده مشهور انگليسي، اسكار وايلد) و ….
اين انجمن در تلاش بود تا فلسفه راز و رويدادهاي اسرارآميز غرب را ارتقا دهد. كرولي به سال 1898 به اين انجمن پيوست، و ‌توانست به سرعت راه ترقي را طي كند، و پيشرفت چشمگيري داشته باشد. كرولي در اين انجمن، تحت تعاليم مستقيم آلن بنت (Alan Bennett) قرار گرفت. (آلن بنت يك سال بعد، در سال 1899، كشور انگلستان را به ناگاه ترك گفت و به كشور سيلان (سري‌لانكاي فعلي) مهاجرت كرد، تا به معابد بودايي راه يابد.)
كرولي، دو سال بعد، توسط توطئه‌هاي يتز (Yeats) از انجمن اخراج شد.
در سال 1900 اين انجمن شناسايي، و توسط مسيحيان متعصب، از هم پاشيده شد. در پي آن، كرولي، خسته از هر گونه نزاع و درگيري، تصميم گرفت يك سفر بسيار طولاني به شرق را آغاز كند. او به سيلان رفت، و در آنجا موفق به ديدار با آلن بنت شد. كرولي در سيلان باعلم يوگا (فيزيكي و ذهني) آشنا گشت. در اين زمان، توانست ميان اطلاعاتي كه در غرب به دست آورده بود و آنچه در شرق مي‌آموخت، تلفيقي ايجاد كند.
در سال 1903، كرولي با دختري به نام رز كلي (Rose Kelly) ازدواج كرد. آنها براي گذراندن ماه عسل، به كشور مصر سفر كردند. كرولي در مصر با فن احضار ارواح‌‌ آشنا شد. در اين زمان، رز، همسر كرولي، اعلام داشت كه از سوي يكي از خدايان مصري به نام هوراس (Horace) پيامهايي دريافت مي‌كند.
در سال 1904، وقتي آنها از قاهره بازگشتند، رز، كه تا آن زمان هيچ آشنايي با سحر و جادو نداشت، مدام به حالت خلسه فرو مي‌رفت. او به همسرش گفت، خداوند سعي دارد با او ارتباط برقرار سازد.
كرولي براي امتحان همسرش، او را به موزه‌اي برد كه در ميان تصاوير بسيارِ موجود در آن، تصويري از چهره هوراس را شناسايي كند. او توانست چهره هوراس را تشخيص دهد. تابلو نقاشي، متعلق به يك خانواده قديمي بود. در آن تصوير، خداوند، از مردگان قرباني دريافت مي‌كرد.

http://www.theclimbingcompany.net/Aleister%20Crowley%20copy.jpg


كرولي، در دوران كودكي بر اين باور بود كه عدد مخصوص او، 666 است. آنجا هم، او با شگفتي متوجه شد كه تابلو هوراس، در رديف و شماره 666 قرار دارد. همين مسئله باعث شد تا كرولي، سخنان همسر خود را جدي بگيرد.
در پي آن، كرولي به فكر تأليف كتابي به نام تلما (Thelema) افتاد. اين واژة يوناني، به معناي «اراده» است؛ و بن‌ماية اصلي كتاب، حول اين محور مي‌گردد كه كاري را بايد انجام داد كه خداوند مي‌خواهد. بعدها غربيان بر اساس تعاليم نهفته در اين كتاب، مدعي شدند كه كرولي قصد داشته ديني جديد را بنا نهد و خود را پيامبر اين آيين جديد معرفي كند.
در سال 1905 كرولي به هيماليا رفت. او مي‌خواست از كوه هيماليا بالا برود. بعد از اين موفقيت، كرولي صاحب فرزند دختري به نام لولازازا (lolazaza) شد. با اين حال، به سفرهاي طولاني به اقصا نقاط جهان چون كانادا، آمريكا، چين رفت. كرولي پس از يكي از سفرهايش، دريافت كه دختر بر اثر بيماري تيفوس درگذشته است.
او پس از آن، دوباره به جورح سيسيل جونز پيوست. آنها سعي كردند انجمن جديدي تأسيس كنند، تا راه نيمه كارة طلوع فجر را دنبال كنند. آنها نام انجمن خود را ستارة نقره‌اي (Argentevm Astrum) گذاشتند. كرولي، همچنين، نشريه‌اي به نام اعتدال منتشر ساخت، كه غالباً مطالب آن، از خود وي بود. او، در همان دوران، از همسرش جدا شد.
در سال 1910، كرولي با فردي به نام تئودور رئوس (Theodore Reuss) تماس گرفت. او رئيس انجمن در آلمان به نام فرقه زايران شرق (ordo templi orientis) بود. وي به اين انجمن ملحق شد و در آنجا توانست به راز حس ششم و نيروهاي دروني انسان پي ببرد.
دو سال بعد، او رئيس بخش انگليسي اين انجمن شد. برخي بر اين باورند كه اين گروه، به انجمن فراماسونري تعلق داشته است. كرولي پس از اينكه رئوس دچار سانحه شد، رهبري اين فرقه را بر عهده گرفت. در اين مرحله بود كه كرولي قانون «اتو» را براساس قوانين تلما، بازنويسي كرد. پس از به قدرت رسيدن كرولي، اين فرقه، رفته‌رفته از زير نفوذ فراماسونري خارج شد. بدين ترتيب، كرولي توانست با افرادي كه ماسون نبودند تماس حاصل، و آنها را به تشكل خود دعوت كند.
كرولي در سال 1929 به شهرت بسياري رسيد. او بر آن شد تا بيشتر درباره شرق بداند؛ و حتي از مطالعه افسانه‌ها و داستانهاي مشرق زمين، خودداري نكرد.
بايد اذعان كرد كه برخي صاحبنظران بر اين باورند كه در اين زمان، كرولي مورد توجه استعمارگران قرار گرفت. آنها بر آن شدند تا از توانايي و نفوذ كرولي، حداكثر استفاده را ببرند. به همين دليل، از او خواستند تا مجد‌ّانه به تفحص پيرامون تجربيات خود مشرق زمين ادامه دهد؛ و با چاپ آثار خود، غربيان را با دنياي پر رمز و راز شرق آشنا سازد. در اين، دوران، او، مجموعه اشعار زيادي منتشر، و نمايشنامه‌هاي بسياري خلق كرد. وي بر اين باور بود كه «هنر، روح زندگي» است.
بايد به اين مسئله مهم توجه داشت كه استعمارگران، همواره بر آن بوده‌اند تا به دنياي شرق نقب بزنند، و تمامي اندوخته‌ها و علوم مختلف گذشته آن را به يغما ببرند، و در عوض، طوري وانمود كنند افرادي كه به دنبال چنين مباحثي بوده‌اند، مردي عقب مانده و متحجرند. آنها از طريق راه‌اندازي جريانهاي شبه روشنفكري در هر كشور، بر آن‌اند تا فرهنگ، باورها و تمدن كهن هر كشور را در نظر مردم آن و جهان، خوار كنند.
بدين ترتيب بود كه آليستير كرولي، به تفحص عميق پرداخت، و تمام برداشتهاي خود را مكتوب كرد و منتشر ساخت. كرولي حتي به تاريخ اديان هم توجه داشت؛ به تحليل نحوة شكل‌گيري ديدگاههاي مذهبي مختلف پرداخت.
از اين رو، بخشي از پژوهشهاي او، به بررسي تطبيقي داستانهاي مذهبي با ساير داستانهاي كهن اختصاص يافت.
اما وي، پس از بررسي دقيق تمامي افسانه‌ها و داستانها، يكي از توطئه‌هاي استعمارگران را خنثي كرد؛ و گفت كه ـ به خلاف تصور رايج غرب ـ داستانهاي مذهبي، هيچ ارتباطي با داستانهاي علمي ـ تخيلي ندارند. اين، در حالي بود كه استعمارگران، به ترفندهاي مختلف، چنين وانمود مي‌كردند كه داستانهاي مذهبي مطرح شده در كتب آسماني، به تمامي، جزء گروه داستانهاي تخيلي بوده‌اند، و بيانگر رويدادهاي حقيقي نيستند.
كرولي به صراحت مطرح كرد كه داستانهاي مذهبي به دليل طرح حقايق محض، در گذر زمان دچار تغيير و تحول نگشته‌اند. به عكس، اين داستانهاي تخيلي بوده‌اند كه در هر دوره، دچار دگرگوني شده، و گاه از ميان رفته‌اند.
كرولي، همچنين، به مسئله اخلاق و معنويت اشاره مي‌كرد، و معتقد بود كه داستانهاي مذهبي، صرفاً به چنين مضاميني توجه دارند؛ و در كتب آسماني روح يكتاپرستي همواره به چشم مي‌خورد.
در ابتداي قرن بيستم، بسياري از صاحبنظران استعماري سعي كردند تا به مردم جهان اين‌گونه بقبولانند كه انسان بايد به دنبال تجربيات فردگرايانة خود باشد، و از پذيرش اصول اعتقادي ديني پرهيز كند. آنها كسب تجربيات فردي و به كارگيري آن در زندگي روزمرة مادي را، به عنوان عامل اصلي هدايت بشر مي‌دانستند، و شيوة تفحص علمي را، كه براساس فلسفه شك‌گرايي بنا شده است، توصيه مي‌كردند. اين افراد، نام گروه خود را نئو كافر (neo – pagan) گذاشته بودند.
كرولي تلاش زيادي در جهت شناسايي اين جريان ادبي و فلسفي استعماري ‌كرد. از آن سو، بسياري از رقيبانش سعي داشتند اندوخته‌هاي او را بربايند و به اسم خود مطرح سازند.
نكتة بسيار مهم، آشنايي كرولي با كتاب آسماني مسلمانان، يعني قرآن كريم بود. گويا فردي اين كتاب را به كرولي معرفي كرده بود. كرولي خود مي‌گويد كه اين كتاب، براي من، حكم فرشتة نجات را داشته است. او مي‌گويد: «من با كتابي آشنا شدم، كه فرشتة خداوند ـ جبرئيل (Gabriel) ـ بر محمد، رسول خدا [ص] آشكار ساخته است.
كرولي ابتدا، پس از مشاهده قرآن كريم، آن را به‌ گوشه‌اي مي‌‌گذارد؛ و يك‌سال از مطالعه آن، سرباز مي‌زند. پس از آن، از سر تفنن، به مطالعه‌اش مي‌پردازد، و پس از بررسي عميق قرآن كريم، مي‌گويد: «خداوند متعال، از طريق جبرئيل، دستورات و تعاليم خود را بر محمد (ص)، پيامبر خدا، و آخرين فرستاده او آشكار كرد، تا او آنها را به مردم منتقل سازد.»
كرولي از قرآن كريم، به عنوان با ارزش‌ترين و مهم‌ترين منبع اصلي هدايت بشر ياد كرد، و بر اين مسئله تأكيد ورزيد كه اين كتاب، تنها كتابي است كه براي رشد، تعالي و پيشرفت عظيم فكري و روحي انسان، تا ابديت، مفيد خواهد بود؛ و انسانها همواره بايد به اصول و مباني مطرح شده در آن، پايبند باشند.
كرولي، پس از اين ادعاي بسيار مهم، مورد بي‌مهري غربيان قرار گرفت، و بلافاصله، از سوي دنياي غرب، طرد شد. او گناه بزرگي را مرتكب شده بود، و مي‌بايست تاوان آن را مي‌داد. از اين رو، كرولي به تدريج، در اثر نفوذ آنان، خانه‌نشين شد. تا آنكه «آدلف هيتلر»، پس از به قدرت رسيدن و تشكيل حزب نازي، به اهميت آثار كرولي پي برد، و به مطالعه تمامي كتب او پرداخت. هيتلر دريافت كه براي پيشبرد سياستهاي خود، نيازمند مطالعه تجارب مردم مشرق‌ زمين است. همين مسئله بهانة مناسبي در اختيار استعمارگران قرار داد، تا آليستير كرولي را، به عنوان تئوريسين اصلي حزب نازي قلمداد كنند، و كاري كنند تا پروندة او، براي هميشه، بسته شود.
در پي آن، زندگي و عملكرد كرولي، مورد تحريف قرار گرفت؛ و غربيان او را ديوانه، فرصت‌طلب، شياد، همجنس‌باز، زنباره، جادوگر و حتي رهبر شيطان خطاب كردند.
با تمامي اين اوصاف، نويسندان و انديشمندان علاقه‌مند به دنياي شرق، به مطالعه آثار او پرداختد. كـسي همـچون جورج لوكاس (George lucas)، داستان جنگ ستارگان را از آثار كرولي ربود. اين داستان، متعلق به مردم مشرق بود، و توسط لوكاس به جهان غرب معرفي، و باعث شهرت لوكاس فرصت‌طلب شد. لوكاس، در جنگ ستارگان، عناصر شرقي و غربي را با هم تلفيق كرد؛ تا رد پاي جرم خود را، محو سازد.
جـــان وايلــد ســـايد پارســــونـــز (John wide side parsons)، از ديگر شاگردان كرولي به حساب مي‌آيد. او پس از مطالعه افسانه‌هاي شرقي، به ايده اصلي ساخت نوعي موشك دست يافت. اين موشك، در جنگ جهاني دوم مورد استفاده قرار گرفت، و تأثير بسيار زيادي بر روند جنگ گذاشت.
بي‌شك، آليستر كرولي، فرد شياد و فرصت‌طلب نبوده است. غربيان همواره در تحليلهاي خود، بر آن هستند تا ايده‌ها و ديدگاههاي او را به نفع خود تفسير كنند. آنها پس از آنكه همكاري با حزب نازي را به كرولي نسبت دادند، او را خانه نشين كردند، و اجازه ندادند به كار خود ادامه دهد. آنها بر اين اصل پافشاري مي‌كنند كه هر كس كه تحت تعاليم شرق قرار گيرد، به انحراف كشيده مي‌شود.
شايد بتوان مهم‌ترين كتاب كرولي را، تلما دانست. چرا كه اين اثر، برداشت او از جهان شرق است. اين كتاب، در خصوص رستاخيز صحبت مي‌كند، در همين كتاب نيز كرولي، از پيامبر اكرم (ص) سخن به ميان مي‌آورد، و به صراحت مي‌گويد كه او ‌آخرين فرستاده خداست؛ و قرآن، تنها كتاب هدايتگر بشر، تا ابديت است. بنابراين، چگونه چنين فردي، با چنين نگرشي، مي‌تواند از طريق همين كتاب، ادعاي پيامبري كند؟!
جالب اين است كه كرولي، در اين اثر اظهار مي‌كند كه قرن حاضر، دچار تحولي عظيم شده است، و ارزشهاي انساني روبه نابودي است. او پيشگويي مي‌كند كه به تدريج، مردم، از دين و مذهب فاصله مي‌گيرند.
در تلما آمده است كه هر كس سرنوشت خاص خود را دنبال مي‌:ند، و مسئول سرنوشت خويش است. كرولي بر اين باور بود كه عشق و محبت يك قانون است، و بايد هموراه به آن توجه شود؛ اما عشقي كه تحت نظارت عقل و اراده باشد. كرولي بر اين اصل پافشاري مي كند كه هر انساني، آزاد است.
غربيان مغرض، بر اين اساس، به اين نتيجه رسيدند كه كرولي معتقد است انسان هر كاري را كه دوست دارد، مي‌تواند انجام دهد؛ و هيچ حد و مرزي براي او وجود ندارد. در واقع، كرولي مي‌گفت كه انسان بايد به آن اندازه از آزادي دست يابد، كه بتواند بفهمد به چه چيزها نياز دارد و چه چيزها براي او مفيد است.
نكتة قابل تعمق، اظهارات كرولي دربارة خودشناسي است. او در اين اثر، مي‌گويد: انسان بايد در هر شرايطي، به خودشناسي برسد؛ و حقيقت وجودي خود را كشف كند، و پي به توانمنديهاي دروني خود ببرد؛ حتي اگر سختيهاي بسياري را متحمل شود.
او، وقتي مي‌گويد «عشق قانون است»، به آن معنا نيست كه به عشق فيزيكي و زميني اشاره كرده است. اين عشق دروني، از جنس الهي است، و پيرامون اخلاق و معنويت مي‌گردد.
كرولي در جايي از اين كتاب، مي‌گويد: انسان بايد تا اندازه‌اي پاك و صادق و درستكار باشد، كه خود، عاشق خويش گردد. او معتقد است: يك فرد شريف، وقتي به مرتبه‌اي برسد كه عاشق خويش گردد، ديگران را هم دوست خواهد داشت؛ و در پي آن، عشق او، از جنس الهي مي‌شود. در واقع، كرولي، به عشقي پايبند است كه زير لواي حقيقتجويي و درستكاري باشد.
در اين ميان، كرولي به تشريح حد و مرز آزادي مي‌پردازد، و چنين مي‌گويد كه آزادي بايد تحت سيطرة خداوند متعال باشد. وقتي انسان به حقايق محض دست مي‌يابد، تازه مي‌فهمد كه وظايفي برعهده دارد، كه بايد به درستي انجام پذيرد. در چنين شرايطي، انسان آزاد است. در چنين اوضاعي است كه انسان به نيروهاي زيادي دست مي‌يابد. و مي‌تواند تحت نظارت نيروي الهي، از اين قدرت، در طبيعت استفاده كند.
تحليلگران هوادار كرولي چنين اظهار مي‌كنند كه كتاب قانون كرولي مي‌تواند به خوبي مراحل تحول روحي انسان را توصيف كند. بخش اول كتاب به افسانه مصري ايسيس (Isis) اشاره دارد، و بخش دوم به اوسيريس (Osiris)؛ و بعد از آن، دنياي مذهب بنا مي‌گردد.
در اين اثر، از نماد هم استفاده شده است. به طور مثال، هر مرد و زني يك ستاره است. او معتقد است كه هر فرد بي‌همتا است؛ و خود، براي خويش، در طول زندگي، مسيري را برمي‌گزيند. در چنين شرايطي، انسان وارد دالان و مسيري مي شود كه در بدو ورود خود آن را برگزيده؛ اما پس از آنكه وارد آن دالان شد، بايد براساس يكسري سلسله قوانين خاص آن دالان، پيش برود.
كرولي مي‌گويد: هر فرد داراي دالان و مسيري است؛ و هيچگاه اين دالانها با هم تصادف نمي‌كنند. وي مي‌گويد: هر انسان، به صورت فطري، داراي نيروي ارادي بالايي است، تا بتواند حقيقت را كشف كند. و همين اراده، موجوديت او را به اثبات مي‌رساند. اين ارادة فطري، در واقع باعث مي‌شود تا انسان، راه تكامل را طي كند.
در مجموع مي‌توان به اين اصل رسيد كه كرولي، بيش از همه بر دو اصل خودشناسي و عشق تأكيد مي‌كند. هر فرد مي‌تواند به عشق حقيقي متصل شود؛ و در چنين اوضاعي است كه به قدرت و نيروهاي زيادي دست مي‌يابد و صاحب اختيار مي‌شود.
كرولي بر اين اصل پافشاري مي‌كند كه در جهان، وحدت و يكپارچگي وجود دارد؛ و تمام اجزاي هستي، به هم مرتبط‌اند. كرولي چنين بيان مي‌كند كه هر انسان، اين حق را دارد كه راه تكامل را طي كند؛ و كسي نبايد مانع رسيدن او به اين حق بشود.
تحليلگران چنين اظهار مي‌كنند كه آليستر كرولي، پيش از همه غربيان، با علوم ماوراء الطبيعه شرق آشنا شد. اما اظهارات او در اين زمينه، اين بهانه را به دست دشمنانش داد كه وي را فردي جادوگر، كه انسانها را به پيروي از آزادي مطلق و گرايش به اميال دنيوي تشويق مي‌كند، معرفي مي‌كنند. در صورتي كه امروزه مشخص شده است كه در اين جهان، در ارتباط با مسائل مادي، اغلب، چيزي فراتر از قوانين هستي وجود ندارد؛ و تمام نيروهاي ناشناس، جزئي از قوانين طبيعت هستند؛ و جادو به حساب نمي‌آيند. روزگاري پرواز با هواپيما براي انسان امري غير ممكن مي‌نمود، و اگر كسي به آن فكر مي‌كرد، گويي قصد داشت وارد دنياي جادو شود. اما همين قانون پرواز، پس از كشف شدن، طبيعي به نظر مي‌رسيد. در جهان قوانين بسياري وجود دارد كه هنوز براي انسان ناشناخته است. از اين رو، نمي‌توان چنين قوانيني را به جادو نسبت داد، و فردي را كه به دنبال كشف آن است جادوگر قلمداد كرد. در گذشته، چه كسي مي‌توانست تصور كند با ابزار اينترنت، اين‌گونه جهان به هم نزديك مي‌گردد و فاصله‌ها كم مي‌شود؟!
كرولي تا زماني كه به كشف تجربيات شرق مشغول بود، كسي با او كاري نداشت. اما به محض اينكه به قرآن كريم اشاره كرد و از حضرت محمد (ص) سخن به ميان آورد و او را آخرين پيامبر خداوند دانست مورد بي‌مهري شديد غرب قرار گرفت؛ تا آنجا كه آثار او را به شيطان و نيروهاي شيطاني نسبت دادند. اين در حالي است كه در همين دوره هم، غرب، براي شناخت شرق، به مجموعه آثار او رجوع مي‌كند.
كرولي به نوشتن علاقه بسيار داشت؛ و تمام اندوخته‌هاي خود را مكتوب كرد. او در مجموع 117 كتاب به رشته تحرير در آورد؛ كه برخي آثار او عبارت‌اند از:

1. وظيفه (Duty)
2. هشت سخنراني پيرامون يوگا
3. نقطه اعتدال (the Equinox)
4. رمل و اسطرلاب
(A handbook of Geomancy)
5. جادو بدون گريستن
(Magik without tears)
6. آبسينت، الهه سبز
(Absinthe , the Green Goddess)
7. آن سوي خليج (Across the Guly)
8. آمريتا (Amrita)
9. فطرت هنري
(the Artistis temperament)
10. درخت زندگي (tree of life)
11. مراسم ققنوس
(the mass of phoecrix)

كرولي عاقبت به تاريخ 2 دسامبر 1947، در تنهايي مطلق دار فاني را وداع گفت. استعمارگران اظهار مي‌كنند كه كرولي پيش از مرگ، اين جمله را بيان كرده است: «حيرانم.»
آليستير كرولي، به افسانه‌ها و داستانهاي ملل مشرق زمين بسيار علاقه‌مند بود، و بسياري از تجارب ارزشمند شرق را، از طريق همين داستانها كسب كرد. او بيش از همه، به داستانهاي قرآن كريم علاقه‌مند شد؛ و در آنها حقيقتي را يافتت كه منجر شد تمام قرآن كريم را به دقت مطالعه كند، و به اين نتيجه برسد كه پيامبر (ص) آخرين فرستادة خدا، و قرآن كريم، آخرين كتاب الهي و معجزة پيامبر (ص) است.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: 3 / 7 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین