مخروط موهوم ، جمجمه آنوناكي؟

آنانی که به عنوان فرازمینیان می شناسیمشان یا حداقل مرتبط با آن ها می دانیمشان و نهایتا متون بسیاری در شرح آن ها رفته است.در اینجا مبنای معادلات را جمجمه ی بارز این موجودات قرار داده ایم،چرا که اعضای بدن هر موجودی دارای نسبتی متناسب است.با به دست آوردن پاسخی برای راز جمجمه ی این موجودات می توانیم سایر متغیر ها را نیز اندکی از فاز مجهول خارج کنیم.در واقع هدف ما مقایسه ی جمجمه ی انسان با جمجمه ی مخروطی شکل این موجودات نیست،زیرا این دو از جنس های متفاوت هستند( و یا بهتر است که این دو را از جنس های متفاوت بدانیم تا از بعدی جدید قضاوت کنیم)،مانند این است که 2 سیب را با 3 پرتقال جمع کنیم و حاصل را 5 پرتقال بیاوریم.در واقع خاصیت علم این است که راهی را حتی به غلط مشخص می کند که حداقل فایده ی این کار خط خوردن یک راه اشتباه از لیست مسیر های موجود است،و این صد البته از باور داشتن به خیال های بی پایه بهتر است.در این بین،ابتدا لازم است اندکی در مورد جمجمه و مغز انسان بدانیم و سپس پاسخی برای مقادیر مجهول در نسبت ها جاگذاری کنیم.

جمجمه مغز را در بر می گیرد و از آن محافظت می کند.در یک فرد بالغ جمجمه از 8 استخوان تشکیل شده که کاسه ی سر و قاعده ی جمجمه را تشکیل می دهند.صورت،قسمت پیشین جمجمه است که خود از 14 استخوان تشکیل شده،همه ی این استخوان ها در جای خود فیکس شده اند به جز فک پایینی که متحرک است.جمجمه از این 22 استخوان نیز فراتر می رود،چرا که استخوان های کوچک گوش میانی را نیز باید به این جمع اضافه کرد.

جمجمه را می توان با یک کره مقایسه کرد که در ابتدای تولد شامل قسمت های جدا از هم بوده و تا بلوغ به طور کامل به هم پیوسته می شود.به انفصالات باریکی که به صورت خطوطی  در یک ماهه ی اول حیات جنین مشاهده می شوند Suture می گویند.به فاصله ی بین این خطوط نیز Fontanel می گویند.این جدایی و فواصل بی جهت نیست،بلکه به مغز اجازه ی رشد می دهند،بنابراین هنگامی که مغز رشد فیزیکی خود را به پایان می رساند این جدایی ها نیز به هم پیوسته می شوند و از این زمان است که وظیفه ی محافظت را به عهده می گیرند.در تصاویر زیر جمجمه ی انسان و همچنین جمجمه ای که گفته می شود به آنوناکی تعلق دارد مشاهده می شود.

 

بنا بر آنچه گفته شد،یکی از فاکتور های تعیین کننده ی اندازه ی جمجمه را می توان اندازه ی مغز دانست،در واقع جمجمه تابعی است که به سوی ماکزیمم مقدار لازم برای مغز میل می کند،پس در اینجا لازم است در مورد مغز نیز مطالبی گفته شود.مغز را با نام کنترل کننده ی بدن می شناسیم،در پس چین خوردگی های مغز بیش از 100 میلیارد نورون(سلول عصبی)وجود دارد که اطلاعات وردوی را پردازش و بررسی می کنند و نهایتا به عنوان هدایت گری برای دیگر دستگاه ها به کار می رود،راه رفتن،خواندن،نوشتن،ترشح هرمون های بدن،غیره و غیره همه باید ابتدا از دفتر مقام معظم مغز کسب اجازه کنند تا عملی شوند.جالب است بدانید که مغز انسان تنها 2% وزن کل بدن را تشکیل می دهد اما به تنهایی یک پنجم کل اکسیژن دریافتی بدن را مصرف می کند.مغز ظریف ترین عضو بدن است و به همین نسبت به شدت تحت مراقبت است. مغز به همراه طناب نخاعی، سیستم مرکزی اعصاب را شکل می دهد و در ادامه به اعصاب پیرامونی و ثانویه فرمان می دهد.انداکی به عقب بازگردیم،جایی که جمجمه دارای شکاف های جدا بود،مغز ما انسان ها در ابتدای تولد بین 350 تا 400 گرم وزن دارد،حال آنکه پس از بلوغ به 1.4 کیلوگرم می رسد.اکنون می توانید بزرگ شدن مغز را بهتر درک کنید.این مغز 1.4 کیلوگرمی را 3 غشای محافظ در بر گرفته اند،خارجی ترین این غشاها درون جمجمه را می پوشانند و شامل سیاهرگ ها و سرخرگ هایی است که با شریان خود استخوان های جمجمه ای را تغذیه می کنند،در زیست شناسی به این غشا «سخت شامه» یا «Dura matter» می گویند.پس از این غشایی تارعنکبوتی فرم قرار دارد که به همین نام یعنی Arachnoid شناخته می شود و در واقع بافتی مرتبط کننده،تور مانند و الاستیکی است(نوعی بافت پیوندی) و سومین و نازکترین این غشاها «نرم شامه» یا «Piamater» نام دارد که در تماس با سطح کورتکس مغز است و ابتدایی ترین نقش این غشا،محافظت است،از دیگر سو،نرم شامه مانند فیلتری است که از ورود مواد و یا میکروارگانیسم های مضر به درون سیستم مرکزی اعصاب جلو گیری می کند،همچنین نباید فراموش کرد که نرم شامه مانند یک کلاه خود الاستیک است که مهمترین ارگان بدن را پوشش می دهد و این نکته را نیز در نظر بگیرید که «مرگ» هنگامی ثبت می شود که «مغز» دست از فعالیت بردارد.جدای از این غشاها،مایع cephalo-spinal نیز شرکت دارد که مایعی شفاف است و به عنوان یک «شوک گیر» عمل می کند که درون همه ی غشاهای نام برده منتشر شده.در تصویر زیر نحوه ی قرار گیری مغز و قسمت های نام برده شده در بالا را می توانید مشاهده کنید.

به تصویر زیر نگاه کنید،جمجمه ی انسان،اما با دیدگاهی دیگر.پرتوهای مختلف بر سطوح مختلف از ماده اثر می کنند،ساده تر اینکه مثلا در نور خورشید شما هرگز نمی توانید اسکلت خود را ببینید،اما بدن خود را می بینید،ولی اگر مقابل جریان اشعه ی ایکس قرار گیرید در صفحه ای دیگر بازتاب اسکلت خود را می بینید.یا ممکن است از طریق گرماسنجی و اختلاف فازی که بین دمای قسمت های مختلف وجود دارد تصویر دیگری را بدست بیاورید.در هر حال،در هر نوع از نگرش،قسمتی از معما پوشیده می ماند،حال آنکه قسمتی دیگر آشکار می شود و ما این شانس را داریم که با تطبیق قسمت آشکار بر تئوری خود راز های جدیدی را کشف کنیم.آنچه در این تصویر می بینید،ساختار هایی به اسم سینوس هستند.از بالا به پایین سبز تیره،بنفش،سبز روشن و آبی سینوس های صورت ما هستند که به سینوس های جمجمه ای نیز معروفند.این سینوس های حفره یا فرورفتگی هایی هستند که برجسته ترین نقش آن ها مرطوب و یا گرم کردن ارتباطات سیستم تنفسی است.در واقع این سینوس ها هوایی را که از طریق بینی به مسیر دهان،حلق و ریه ها وارد می شوند را بالانس می کنند.همچنین این سینوس ها به عنوان حفره های تشدید عمل می کنند و به صدای شما حجم می دهند،قابل ذکر است هنگامی که صحبت می کنید،جمجمه ی شما به لرزه در می آید و امواج صوتی در سراسر جمجمه ی شما پخش می شوند.

احتمالا تا کنون سرماخوردگی را تجربه کرده اید و شاید با خود گفته باشید که:«سرم دارد منفجر می شود»و باید بگوییم در سرماخورگی شدید،سینوس های شما نیز درگیر می شوند و در چنین حالتی واقعا سر شما رو به انفجار است و این یک احساس خالی نیست.نکته ی مورد نظر ما در مورد این سینوس ها ارتباطشان با وزن جمجمه است.سینوس وزن جمجمه را کاهش می دهد. این کاهش وزن تا جایی اهمیت می یابد که اگر سینوسی در جمجمه وجود نداشت،مهره ی گردنی شما،خورد می شد.همینجا گذری به نظریه های تکاملی داشته باشیم.در جانورشناسی ما انسان ها جزو چهارپایان(Tetrapoda) هستیم.روی دو پای عقبی خود راه می رویم.فشاری که در حالت ایستاده بر مهره های گردنی ما وارد می شود بسیار بیشتر از وقتی است که در حالتی معروف به چهار دست و پا هستیم.احتمالا اگر سینوس ها فرم امروزی خود را نداشتند،یا اگر سینوسی وجود نداشت،ما به حالت چهار دست و پا حرکت می کردیم.در این شرایط شاید طی گذر سال های طولانی تغییرات تکاملی دیگری در ما رخ می داد.شاید تحت قدرت نیروی جاذبه قسمت جلویی سر ما که در حالت چهار دست و پا رو به پایین است،از قسمت عقبی سرمان که دارای تکیه گاه می باشد بیشتر رشد می کرد.به این معنی که شاید در حالت چهار دست و پا حرکت کردن،قسمت جلویی جمجمه رشد بیشتری را پیشه می کرد.در این حالت احتمالا لوب جلویی مغز جای بیشتری را به خود اختصاص می داد.این نکته ضروری است که بدانیم مغز از لوب های مختلفی تشکیل شده و هر قسمت از مغز جهت سازماندهی فعالیت ویژه ای تمایز یافته است.این لوب ها به نام های لوب پس سری،لوب گیج گاهی،لوب آهیانه و لوب قدامی.در لوب قدامی مغز،سلول های عصبی وجود دارند که هدایت گر محصولات کلامی،پیچیدگی های ذهنی و احساسات(احساسات روحانی و نه حواس) و فرمانده حرکات پیچیده ی اندام های بدن هستند و یا مثلا در لوب آهیانه،اطلاعات مربوط به حواس و جهت یابی پردازش می شوند و یا لوب گیجگاهی که در تشخیص صوت و حافظه و یاد گیری نقش اعمال می کند و قطعه ی پس سری که درک بصری محیط را به عهده دارد.حال تصور کنید جمجمه طی میلیون ها سال،قسمت های مختلف خود را با نسبت های متفاوتی با آنچه اکنون دارد ایجاد کرده.مثلا لوب قدامی گسترش عرضی بیشتری یافته باشد،در چنین حالتی به طور خلاصه و با کمک گیری از قوه ی تخیل می توان گفت احتمالا توانایی های ادراکی و احساساتی که به اسم حس روحانی می شناسیمشان در انسان های چهار دست و پا گسترش پیدا می کرد.هرچند این ساده انگارانه ترین فرم ممکن است.بهتر است پیش از آنکه وارد فاز نسبت بندی با جمجمه های آنوناکی بشویم،مقایسه ای با موجودات در دسترس و هم گونه ی خود داشته باشیم.اگر بخواهیم در مورد ساختار های حیاتی روی کره ی زمین صحبت کنیم،جمجمه ی بزرگ و یا کلا جسم بزرگتر،دلیلی بر داشتن مغز بزرگتر نیست،در عین حال،داشتن مغز بزرگتر نیز دلیلی بر عاقل تر بودن نیست بلکه تعداد،پیچیدگی و نحوه ی ارتباط اعصاب در اولویت قرار دارد.نکته ی مهم دیگر تعادل و نسبت های زیستی است.مثلا مغز یک موش را در نظر بگیرید،بدیهی است که از مغز یک کوسه کوچکتر است،اما مغزکوسه به نسبت بدنش اندازه ی کوچکتری در مقایسه با مغز موش در نسب بدنش دارد.مغز انسان که در سمت چپ تصویر زیر مشخص است 1.4 کیلوگرم وزن دارد ومغز دلفین 1.7 کیلوگرم،چین خوردگی های مغز را نیز مشاهده کنید.به نظر همسان می آیند.شاید به نسبت اندازه ی بدن دلفینی چند تنی،مغز کوچکی را صاحب باشد اما جالب است بدانید،این مغز اطلاعات را با سرعت 2 برابر مغز انسان پردازش می کند،مغز دلفین حدود 50% بیشتر از مغز انسان سلول عصبی دارد.طبیعی است که این دلفین این توانایی را دارد که قدرت هایی برتر نسبت به ما انسان ها داشته باشد.

ما انسان ها  نمی توانیم مانند یک عقاب بینایی خیره کننده داشته باشیم،مانند یک چیتا با سرعت 130 کیلومتر بدویم،یا حس بویایی سگ را داشته باشیم.اما این شانس را داریم که همه ی حواس را به اندازه ی کافی(شاید کافی)داشته باشیم.به این معنی که در زیست شناسی بیشتر داشتن به معنای بهتر بودن نیست،بلکه متناسب بودن برتری را به همراه می آورد.در ادامه ی این مقاله سعی در بررسی تناسبی بین قسمت های مختلف جمجمه های انسان و آنوناکی خواهیم داشت و اینکه آیا واقعا این جمجمه مغز پیشرفته تری را در خود جای داده؟حتی اینکه این جمجمه ها می توانسته به آنوناکی تعلق داشته باشد؟و یک چالش بزرگتر:

آیا،آنوناکی اصلا جمجمه دارد؟!

منبع:   http://lostbook.persianblog.ir/post/168/

user posted image

پ . ن : از آنجايي كه قسمت نظرات بعضي مواقع شاهد برخي مسايل هستيم تصميم گرفتم براي ايجاد جوي آرام براي همه نظرات تاييديه بگذارم. نميخواستم اينكار را انجام بدهم ولي مجبورم. من اينجا يك وبلاگ نويس ساده هستم و 1000 بار هم گفتم مطالبي كه ميگذارم صرفا جهت خواندن و اطلاع است و تاييد يا تكذيب نميشود. اصلا من كي باشم كه بخواهم تاييد يا تكذيب كنم. خدا به انسان عقل داده تا راه درست را برود . هر مطلبي هم ديديد و حس كرديد اين مطلب مغاير با خواست خدا يا ذات مقدس الهي است بدانيد اشتباه از من بوده و به فكر خود رجوع كنيد.قضاوت راجع به افراد و نيت آنها را به خدا بسپاريم.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: 3 / 8 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین