شيطان شناسي در قرآن

آفرينش شيطان

از آيات متعدد قرآن استفاده مي شود که ماده اوليه شيطان(1) «آتش» بوده است؛ مثلاً، در آيه اي مي فرمايد: «و اذقلنا للملائکة اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابليس کانَ من الجنّ ففسق عن امر ربّه.»(کهف:5) چنان که ملاحظه مي شود، اين آيه شريفه، ابليس را از جن مي داند. ابليس اسم خاص همان شيطاني است که اغواگر حضرت آدم بود و خداي تعالي در قرآن گاهي با عنوان«ابليس» و گاهي با عنوان«شيطان» از او تعبير مي کند.(2) از سوي ديگر، آياتي خلقت جن را از آتش مي داند: «والجانَّ خلقناه من نار السّموم»(حجر:27)؛ «و خلق الجانّ من مارجٍ من نارٍ»(الرحمن: 15) خود شيطان هم خلقت خود را از آتش مي داند، آن جا که خداوند از او سؤال مي کند: چه چيزي مانع سجده کردن تو بر آدم شد، گفت: «انا خيرٌ منه خلقتني من نارٍ و خلقته من طينٍ.(ص: 76) در جاي ديگر، مي گويد: «ءَاسجدُ لمن خلقت طينا»(اسراء:61) اما اين که منظور از«آتش» همين آتش معمولي است يا آتش ديگري شبيه اين، از قرآن چيزي به دست نمي آيد. ممکن است گفته شود: اصل معناي جنّ ستر و پوشش است و از اين رو، به جنين هم«جنين» گفته مي شود؛ چرا که در پوشش رحم مادر قرار دارد و مستور است. جنيان را هم به دليل مستور بودن شان«جنّ» گويند. به بهشت و باغ نيز«جنّت» گويند؛ چون تحت پوشش شاخه هاي درختان است. بر ديوانگي هم به دليل مستور بودن عقل و شکوفا نبودن آن«جنون» اطلاق مي شود.
پس با توجه به آن چه گفته شد، مي توان گفت: ملائکه هم جن هستند؛ زيرا مستور از چشمان هستند و به صرف اين که قرآن مي فرمايد: کان من الجنّ ففسق عن امرِ ربّه(کهف: 50) نمي توان به وسيله آن اثبات کرد که ابليس از فرشتگان نبوده؛ چرا که ممکن است به دليل مستور بودن فرشتگان، بر ابليس هم، که از آن ها بوده جن اطلاق شده باشد. اما چنين برداشتي خلاف ظاهر آيه شريفه است. علاوه بر آن، در هيچ آيه اي واژه«جن» بر ملائکه اطلاق نشده است، بلکه جن در قرآن نام طايفه اي از موجودات مکلّف است که معمولاً در برابر«انس» قرار گرفته؛ مانند: «يا معشر الجنِّ و الانس الَم يأتِکم رسلٌ منکم يقصّون عليکم آياتي و ينذرونکم لقاءَ يومکم هذا» (انعام:130)؛ «و ما خلقتُ الجنَّ و الانس الاّ ليعبدون»(ذاريات: 56)؛ «و لقد ذرأنا لجهنم کثيرا من الجنِّ و الانس.»(اعراف: 179) بنا به قول بعضي از مفسّران،(3) گاهي هم «جن» در برابر فرشتگان قرار گرفته است؛ مانند: «و يومَ نحشرهم جميعا ثم نقولُ للملائکةِ هؤلاءِ اياکم کانوا يعبدون قالوا سبحانک انت ولينا من دونهم بل کانوا يعبدون الجنِّ.»(سبا: 41) از آن چه گفته شد، جواب اين سخن هم که«شيطان نخست فرشته بود، ولي پس از امتناع از سجده بر آدم و تمرّد از امر الهي از درگاه احديت رانده شد و به اضلال و اغواي خلق پرداخت»(4) نيز روشن مي گردد.

آيا ابليس از فرشتگان بود؟

ممکن است توهّم شود که ابليس نيز فرشته اي از فرشتگان الهي بوده؛ زيرا در بعضي از آيات مربوط به سجده فرشتگان بر آدم(ع) و امتناع ابليس از سجده بر آن حضرت، فرشتگان مستثني منه و ابليس مستثني قرار گرفته است.(5) علاوه بر اين، ابليس هم نگفت من از فرشتگان نيستم تا سجده کنم وآنگهي، امام علي(ع) مي فرمايد: «ما کان اللّه سبحانه ليدخل الجنة بشرا بامر اخرجٍ به منها ملکا»(6) جواب اين توّهم: اولاً، قرآن تصريح دارد که ابليس از جن است در آن جا که مي فرمايد: «کان من الجنّ ففسق عن امر ربّه»(کهف: 50) ثانيا، از آن جا که ابليس مدت طولاني در بين فرشتگان بود، در زمره آن ها درآمده بود، و اين که قرآن مي فرمايد: «و اذقلنا للملائکةِ اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابليس» مي تواند از همين مقوله باشد. ثالثا، آفرينش شيطان از آتش است، اما خلقت فرشتگان از نور.(7) رابعا، قرآن تصريح دارد به اين که فرشتگان نافرماني خدا نمي کنند: «لا يعصون اللّه ما امرهم»(تحريم: 6)؛ «لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون»(انبياء: 26). اما با وجود اين، به تصريح قرآن، شيطان از فرمان خدا سرپيچي کرد: «ابي واستبکر و کان من الکافرين»(بقره: 34)؛ «کان من الجنّ ففسق عن امر ربّه»(کهف: 50)؛ «فسجدوا الاّ ابليس ابي»(طه: 116)؛ «الاّ ابليس ابي ان يکون مع الساجدين»(حجر: 30)؛ «الاّ ابليس استکبرو کان من الکافرين»(ص: 74)؛ «انّ الشيطان کان للرّحمن عصّيا.»(مريم: 44). خامسا، قرآن شيطان را داراي ذريه مي داند، آن جا که مي فرمايد: «واذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابليس کان من الجن ففسق عن امر ربّه افتتخذونه و ذرّيته اولياء من دوني و هم لکم عدوٌ بئس للظالمين بدلاً.»(کهف: 50) اما چنين چيزي براي فرشتگان ثابت نشده است. سادسا، قرآن مي فرمايد: ملائکه براي کساني که در زمين هستند از درگاه الهي طلب مغفرت و بخشش مي کنند: «و الملائکةُ يسبّحون بحمد ربّهم و يستغفرون لمن في الارض و بالاسحار هم يستغفرون»(ذاريات: 18) و در جاي ديگر مي فرمايد: «الذين يحملون العرش و من حوله يسبّحون بحمد ربّهم و يؤمنون به و يستغفرون للّذين آمنوا ربّنا وسعت کلّ شي ءٍ و علما فاغفر للّذين تابوا واتّبعوا سبيلک وقهم عذاب الجحيم.»(غافر: 7) ولي در آيات متعددي، شيطان را دشمن آشکار انسان مي داند و انسان را از پيروي او برحذر مي دارد: «و انّ الشيطان للانسان عدوٌ مبينٌ» (يوسف: 5)؛ افتتخذونه و ذرّيته اولياء من دوني و هم لکم عدّوٌ.»(کهف: 50)(8)

 

 

 

فلسفه آفرينش شيطان

چرا خداوند شيطان را آفريد تا هم آدم(ع) و هم فرزندان او را فريب داده، اغوا کند؟ اگر خلق نمي کرد، مسلّما هيچ يک از بندگان او معصيت و نافرماني نمي کردند و به طور کلي، آدميان از شرّ او در امان بودند. پس چرا او را خلق کرد؟
جواب: اولاً، خداوند شيطان را جبرا شيطان(به عنوان موجودي شرير و موذي) نيافريد؛ بلکه شيطان پس از خلقت آن قدر عبادت خدا را انجام داد که در زمره فرشتگان قرار گرفت. امام علي(ع) در اين باره مي فرمايد: «واعتبروا بما کان من فعل اللّه بابليس اذ احبط عمله الطويل و جهده الجهيد و قد کان قد عبداللّه ستة آلافٍ لا يدري امن سني الدّنيا امّن سني الاخرة عن کبر ساعةٍ واحدةٍ فمن ذا بعد ابليس يسلم عن اللّه بمثل معصيتة.»(9) پس اين خود شيطان بود که با اختيارات خود از امر الهي تخلف کرد و از سجده بر آدم امتناع نمود و بدين روي، مطرود رحمت الهي شد.(10) ثانيا، خداوند انسان را در برابر فريب ها و اغواگري هاي شيطان بي دفاع نگذاشته، بلکه او را به نيروهاي عقلاني و وحياني مسلّح نموده است؛ از يک سو، به وسيله عقل و از سوي ديگر، از طريق وحي از ترفندهاي شيطاني آگاهي پيدا کرده است.(11) ثالثا، وجود شيطان براي انسان به يک لحاظ، نعمت است و نه نقمت؛ چرا که خود وسيله اي براي پيشرفت و تکامل بشري است؛ زيرا اگر انسان با نيروهاي مخالف و بازدارنده از صراط مستقيم به مبارزه برخيزد، مسلّما در تربيت روح و روان و تکامل معنوي او تأثير فوق العاده اي خواهد داشت. از سوي ديگر، يکي از سنّت هاي الهي«امتحان» است؛ به اين معنا که اراده خدا بر اين تعلّق گرفته که همه بندگانش را به انحاي گوناگون بيازمايد: «احسب النّاسُ ان يترکوا و هم لا يفتنون.»(عنکبوت: 2)(12) خلقت شيطان هم خود وسيله اي براي آزمايش انسان هاست؛ زيرا انسان با توجه به اين مسأله سعي مي کند با انواع مکر و حيله هاي او مبارزه کند و با کمک و استمداد از عقل و وحي الهي، در برابر انواع توطئه ها و برنامه ها و نيرنگ هاي شياطين انس و جن مقاومت کند و تسليم نشود و بدين وسيله به عالي ترين مراتب کمال و سعادت انساني نايل شود. بله، او مي تواند با اختيار خود، اسير شعارهاي شيطاني و مغلوب هواهاي نفساني خويش گشته، به داني ترين مراتب حيواني سقوط کند. و معمولاً افراد بي ايمان نسبت به معاد اين چنين هستند: «و لتُصغي اليه افئدة الّذين لايؤمنون بالاخرة و ليرضوه و ليقترفوا ما هم مقترفون.»(انعام:113)

آيا انسان در برابر شيطان مجبور است؟

نه تنها انسان با علم حضوري، پي به مختار بودن خود مي برد(13) و نه تنها آيات متعددي از قرآن دلالت بر اختيار انسان مي کنند(14) بلکه آيات فراوان ديگري نيز دلالت دارند که انسان در برابر شيطان مسلوب الاختيار نيست، بلکه شيطان از طريق تزيين (آراستن، زيبا جلوه دادن)(15)، وسوسه(16)، دعوت(17)، تسويل(فريفتن)(18) استزلال(لغزاندن)(19)، افتنان(به فتنه انداختن)(20) اضلال(گمراه کردن)(21)، ايحاء (القا کردن سخن، وحي کردن، وسوسه کردن)(22) وعده دروغ(23) و مانند آن انسان را به نافرماني خدا سوق مي دهد و اين همه، از لوازم شيطنت است. بايد توجه داشت که اگر در بعضي از آيات اشاره به سلطه شيطان بر بعضي افراد شده(24) اين سلطه تکويني نيست و از اين رو، شيطان در قيامت، به هنگام رويارويي با پيروان خود مي گويد: «انّ اللّه وعدکم وعدالحقّ و وعدتکم فاخلقتکم و ما کان لي عليکم من سلطانٍ الاّ ان دعوتکم فاستجبتم لي فلاتلوموني ولوموا انفسکم و ما انتم بمصرخي انّي کفرت بما اشرکتمون من قبل...»(ابراهيم:22) البته روشن است که سلطه در آيه شريفه، اطلاق دارد و شامل هر نوع سلطه اي مي شود، چه سلطه بر ابدان باشد و چه سلطه بر افکار و انديشه ها. دعوت شيطاني و تزيين اعمال و تسويل و وسوسه توسط شيطان ممکن است در انسان ميل و شوق به گناهان ايجاد کند و انسان هم پس از آن به راحتي تن به معصيت و نافرماني خدا دهد، ولي اين به معناي مسلوب الاختيار کردن انسان نيست، بلکه او مخير است که دل و فکر خود را جايگاه و سنگر شيطان قرار دهد يا جايگاه ذکرالهي. بسيارند کساني که حاضر نيستند، حتي يک لحظه، قلب خود را جايگاه وساوس شيطاني قرار دهند؛ دل هاي آن ها لبريز از ايمان به خداست و هميشه بر او توکّل دارند و از اين رو، شيطان هم بر آن ها هيچ سلطه اي ندارد: «انّه ليس سلطانه علي الّذين آمنوا و علي ربّهم يتوکلّون»(نحل: 99) او بر بندگان خدا(کساني که واقعا بنده او هستند) هيچ سيطره اي ندارد، مگر بر پيروان گمراه خود: «انّ عبادي ليس لک عليهم سلطانٌ الاّ من اتّبعک من الغاوين»(حجر:42)

شياطين انس و جن

بعضي از آيات سخن از شياطين انس و جن دارند: «و کذلک جعلنا لکلّ نبي عدّوا شياطين الانس و الجنّ يوحي بعضم الي بعضٍ زخرف القول غرورا و لو شاء ربّک ما فعلوه فذرهم و ما يفترون و لتصغي اليه أفئدةُ الّذين لايؤمنون بالاخرة و ليرضوه و ليقترفوا ما هم مقترفون.»(انعام: 113) چنان که از آيه استفاده مي شود، شياطين انس و جن برنامه هاي اغواگرانه خود را به طور پنهاني، سريع و فريبنده به ديگران القا مي کنند و اين جاست که در اثر اين القائات دل هاي افراد بي ايمان به آخرت نسبت به آن ها متمايل گشته، سخنان و برنامه هايي را که ظاهري زيبا و باطني زشت و کريه دارند، از آنان مي پذيرند و به آن دل گرم مي شوند و از اين طريق، به انواع گناهان شقاوت بار آلوده مي شوند: «وليقترفوا ما هم مقترفون.» نه تنها شياطين جن، بلکه شياطين انس هم براي گمراه کردن مردم برنامه ريزي ها مي کنند و از اين رو، قرآن به سران منافقان، که از هيچ کوششي براي شکست مسلمانان دريغ نمي کردند، لقب«شياطين» مي دهد: «واذا لقوا الّذين آمنوا قالوا آمّنا و اذا خلوا الي شياطينهم قالوا انّا معکم انّا نحن مستهزئون»(بقره: 14)

حزب شيطان

از بعضي از آيات استفاده مي شود که خداي تعالي به انسان هشدار مي دهد که شيطان دشمن شماست، شما هم او را دشمن تلقّي کنيد و از پيروي او بپرهيزيد که هدفش جز اغواي شما چيزي نيست و او حزب و گروهش را به راه هاي منحرف دعوت مي کند و اين جز دوزخ را در پي نخواهد داشت: «انّ الشيطان لکم عدوٌ فاتخذوه عدّوا انّما يدعوا حزبه ليکونوا من اصحاب السّعير.»(فاطر:6) اما در اين که منظور از«حزب شيطان» چيست، قرآن خود توضيح مي دهد؛ در بعضي از آيات(25)، پس از معرفي منافقان و تبيين بعضي از برنامه ها و توطئه هاي آن ها مانند طرح دوستي آن ها با غضب شدگان الهي، در مشکلات و گرفتاري ها با مسلمانان نبودن، با سوگند دروغ اعلان وفاداري کردن نسبت به مؤمنان، با سوگند مردم را از راه خدا بازداشتن وعيدهاي مکرر به آن ها دادن مي فرمايد: «استحوذ عليهم الشيطان فانساهم ذکراللّه اولئک حزب الشيطان الا انّ حزب الشيطان هم الخاسرون.»(مجادله: 19)؛ شيطان بر آنان استيلا پيدا کرده، ياد خدا را از خاطرشان محو نمود. آنان حزب شيطانند. آگاه باشيد که حزب شيطان زيان کارانند. پس در واقع، حزب شيطان دو مشخصه بارز دارند: يکي سلطه شيطان بر آن ها و ديگري فراموش کردن خدا. دو مشخصه اي که هر يک از آن ها به تنهايي مي تواند تباه کننده سعادت دنيوي و اخروي انسان باشد و از همين طريق شيطان برنامه هاي خود را اجرا مي کند. امام علي(ع) مي فرمايد: «الا و انّ الشيطان قد جمع حزبه و استجلب خيله و رجله..»(26)؛ آگاه باشيد که شيطان حزب خود را جمع آوري کرده و سواره ها و پياده هاي(لشکر) خويش را فرا خوانده است. مرحوم علّامه جعفري در ذيل کلمات گران سنگ مزبور مي گويد: «مسلّم است که حزبي به نام«حزب شيطان» با علامت مخصوص يا لباس مشخص در هيچ نقطه اي از تاريخ بشري نمودار نگشته است. ما با هر حزبي که در تاريخ روبه رو مي شويم، با يکي از صفات جالب، که مفهوم آرماني انساني دارد، خود را مشخص کرده است، مانند حزب عدالت، حزب آزادي، حزب ترقي خواهان و غيره... بنابراين، مقصود از«حزب شيطان» يک حزب رسمي با يک برنامه معين و هدف مشخص شيطاني نيست، بلکه بنا به قاعده اصلي:

ناريان مر ناريان را طالبند
نوريان مر نوريان را جاذبند

منظور گردهمايي و تشکّل افراد و گردهمايي از انسان نماهاست که هوا و هوس ها و خودکامگي ها... و مقام پرستي و تورم«خود طبيعي» آنان را با يکديگر متشکّل ساخته، هم داستان و هم رزم و هم پياله نموده است. اين گونه تشکّل، که اميرالمؤمنين(ع) آن را«حزب شيطان» مي نامد، از نظر ماهيت و نتيجه، پست تر و وقيح تر از تشکّل حيوانات درنده مي باشد؛ زيرا درندگان هر اندازه و به هر کيفيتي هم که متشکّل گردند، نمي توانند به فعاليت هاي وسيع تر و عميق تر از محدوده غرايز معين خود بپردازند؛ مثلاً، تشکّل ببرها هرگز نمي تواند تحوّل پليد در گروه ببرها يا ديگر جانداران به وجود بياورد، در صورتي که حزب شيطان، که از افراد انساني تشکيل مي يابد، داراي نيروها و استعدادهايي است که به وسيله آن ها مي توانند ارزش ها را نابود کنند، تحوّلات قهقرايي ايجاد کنند، اگر موقعيت ايجاب کند راه هايي را که به پوچي حيات منتهي مي گردد پيش پاي مردم بگسترانند. حزب شيطاني مختصات ديگري هم دارد؛ از آن جمله مي تواند از مفاهيم عالي انساني مانند علم، تکامل، عدالت، وطن، آزادي، سوء استفاده نموده با تحريک ابعاد آرمان جويي در انسان ها آنان را تا اعماق تباهي براند.»(27) بعضي از آيات هم دلالت دارند که شيطان لشکرياني دارد که آن ها را براي اغواي مردم استخدام مي کند: «و جنودُ ابليس اجمعون»(شعرا: 95)؛ «انّه يراکم هو و قبيله من حيث لا ترونهم انّا جعلنا الشياطين اولياء للّذين لا يؤمنون»(اعراف: 27)؛ «واذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابليس کان من الجن ففسق عن امر ربّه افتتخّذونه و ذرّيتّه اولياء من دوني و هم لکم عدوٌ بئس للظالمين بدلاً»(کهف:50) سخنان امام علي(ع) در نهج البلاغه نيز بيانگر اين واقعيت است، آن جا که مي فرمايد: «آنان در زندگي به شيطان اعتماد کردند؛ او را تکيه گاه خويش و ملاک کارشان قرار دادند، او هم آنان را دام خود و وسيله اي براي اضلال ديگران قرار داد و سينه هاي آن ها را لانه خود ساخت. در درون آن ها تخم هاي رذالت و پستي گذاشت و جوجه هاي آن را در دامن شان پرورش داد؛ با چشم آن ها مي بيند و با زبان آن ها سخن مي گويد و به کمک آن ها بر مرکب اضلال و گمراهي خود سوار شده، کارهاي زشت و ناپسند را در نظرشان زيبا جلوه داده است. اينان مانند کسي هستند که عمل شان شاهد بر اين است که با مساعدت شيطان انجام شده و گفتار باطل را او بر زبان شان جاري کرده است.»(28) به هر حال، وقتي دل هايي که بايد جايگاه ياد و ذکر الهي باشند به لانه شيطان تبديل شوند، خيالات، وسوسه ها، توهّمات، شک و ترديدها، انکار و تکذيب ها و در نهايت توطئه ها شروع مي شوند؛ کارهايي که در واقع همگي تخم ريزي ها و يا جوجه هاي شيطاني هستند. آن گاه چنين افرادي خود وسيله اي براي شيطان در جهت صيدکردن و اضلال کردن مي شوند؛ چشمان آن ها چشمان شيطاني و زبان هايشان زبان هاي شيطاني خواهد بود، به طوري که همه کلمات شان سخنان شيطان است. آري، افرادي اين چنيني همان حزب و جمعيت شيطاني و دستياران او هستند. اينان کساني هستند که قبلاً ويژگي هاي انساني داشتند، اما در اثر پذيرش دعوت شيطان و زير چتر و حزب او درآمدن، از صراط مستقيم الهي منحرف گشته، آن ويژگي هاي انساني را از دست دادند و خود به يکي از شياطين انسي مبدّل گشتند.

حزب اللّه

با توجه به آن چه در مورد حزب شيطان و آيات مربوط به آن گفته شد، تذکر اين نکته لازم است که از منظر قرآن، حزب ديگري نيز وجود دارد که در برابر حزب شيطان قرار دارد و آن«حزب اللّه» است. اما در اين که منظور از«حزب اللّه» چيست، قرآن ويژگي هاي افراد تحت پوشش اين حزب را چنين بيان مي دارد: «لا تجد قوما يؤمنون باللّه و اليوم الآخر يوادّون من حادّاللّه و رسوله ولو کان آباؤهم او ابناؤهم او اخوانهم او عشيرتهم اولئک کتب في قلوبهم الايمان و ايدّهم بروحٍ منه و يدخلهم جناتٍ تجري من تحتها الانهار خالدين فيها رضي اللّه عنه و رضوا عنه اولئک حزب الله الا انّ حزب اللّه هم المفلحون.»(مجادله:12) ملاحظه مي شود که قرآن مي فرمايد: گروهي را نمي يابي که ايمان به خدا و آخرت داشته باشند، اما با دشمنان خدا و رسولش سازگار و دوست باشند(مؤمن به خدا و آخرت هرگز با دشمن خدا و رسول او طرح دوستي نمي افکند)، حتي اگر آن ها پدران يا فرزندان يا برادران يا فاميل شان باشند.(29) خداوند در دل آنان ايمان را نوشته است و آن ها را به وسيله روحي که از جانب خودش مي باشد تأييد کرده، آنان را به بهشت هايي که از زير(درختان آن ها) جوي هايي روان است، داخل مي کند و در آن جا جاودان خواهند بود. آن ها از خدا خشنودند و خدا هم از آنان خشنود.(مسلّما اين بزرگ ترين پاداش محبّ است که محبوبش نسبت به او اظهار رضايت نمايد؛ نعمتي که ارزش آن از همه بهشت و نعمت هاي آن بالاتر است.)
آن گاه خداوند متعال در پايان آيه شريفه اين جمعيت(و افرادي که داراي چنين خصايصي هستند) را«حزب اللّه» اعلان مي کند و مي فرمايد: آگاه باشيد که آنان حزب اللّه هستند و آن هايند که اهل فلاح و رستگاري اند. آيه اي ديگر«حزب الله» را کساني مي داند که پيرو خدا و رسول او و در خط ولايت باشند: «انّما وليکم الله و رسوله و الّذين آمنوا الذين يقيمون الصّلوةَ و يؤتون الزّکوة و هم راکعون و من يتولَّ اللّه و رسوله والّذين آمنوا فانّ حزب الله هم الغالبون.»(مائده: 5556) از مجموع آيات مربوط به حزب اللّه، استفاده مي شود که آن ها:
1. کوچک ترين سازش و دوستي با دشمنان خدا ندارند؛
2. دل هايي سرشار از ايمان دارند؛
3. مورد تأييدات الهي هستند؛
4. پاداش آن ها بهشت است؛
5. هم مورد رضايت الهي هستند و هم آن ها از خدا راضي مي باشند؛
6. آن ها رستگاران و اهل فلاح هستند؛
7. فقط پيرو خدا و رسول خدا و در خط ولايت هستند؛
8. آن ها پيروز خواهند بود (و اين وعده اي است قرآني و الهي).

دام ها و برنامه هاي شيطان

پس از آن که ابليس مأمور سجده بر آدم شد و به سبب کبر و غروري که داشت از سجده بر او ابا کرد، به خداي متعال گفت: اگر تا قيامت مرا زنده بگذاري، همه فرزندان او جز عدّه کمي را گمراه کرده و آن ها را از راه طاعت و بندگي تو بدر خواهم برد: «قال ارأيتَک هذا الّذي کرمت علي لئن اخّرتن الي يوم القيامة لاحتنکنّ ذرّيته الاّ قليلاً.» خداي متعال هم فرمود: برو که کساني که از آن ها پيرو تو باشند، جهنم جزاي آن هاست که مسلّما جزايي تمام خواهد بود: «قال اذهب فمن تبعک منهم فانّ جهنّم جزاؤکم جزاءً موفورا.» در اين جا خداوند به اسباب و وسايل و دام هاي شيطاني براي گمراه کردن مردم اشاره کرده، خطاب به شيطان مي فرمايد: از آن ها هر که را توانستي با صدايت تحريک کن و با سواران و پيادگانت بر آن ها بتاز و با آن ها در اموال و اولاد شرکت کن و به ايشان وعده بده. و شيطان جز فريب به آن ها وعده نمي دهد. در حقيقت، تو را بر بندگان من تسلّطي نيست و حمايت گر و وکيلي(هم چون) پروردگارت بس است: «و استفزز من استطعت منهم بصوتک و اجلب عليهم بخيلک و رجلک و شارکهم في الاموال و الاولاد وعدهم و ما يعدهم الشيطان الاّ غرورا انّ عبادي ليس لک عليهم سلطان و کفي بربّک وکيلاً.»(اسرا: 6465) به راستي، اگر دقت کنيم، مي بينيم خداي متعال چهار دام و به عبارت ديگر چهار وسيله و برنامه براي شيطان در اضلال و اغواي ديگران برمي شمرد که هميشه در دنيا به انحاي گوناگون کاربرد فراواني دارند:
1. «واستفزز من استطعت منهم بصوتک»؛ هر که را توانستي با صدايت تحريک کن و وسوسه نما. امروز هم شياطين بزرگ انس با پشتوانه و اعتماد به شياطين جن و ملاک قرار دادن آن ها به وسيله بنگاه هاي عظيم تبليغاتي خود و ابزار و وسايل ديگر، شايعات و تبليغات فراوان و دروغيني را براي گمراه کردن مردم و به خصوص جوانان به راه مي اندازند؛ تبليغاتي کاملاً حساب شده در قالب خبر، شعر، مصاحبه، طنز و مانند آن ها که فقط احزاب شيطاني را ياراي چنين تبليغاتي است.
2. «واجلب عليهم بخيلک و رجلک»؛ با فريادت لشگر سواره و پياده را به جانب آنان روانه کن. بزرگان شياطين انس هم نيروهاي عظيمي تحت عناوين گوناگون مانند «نيروهاي واکنش سريع» براي اهداف دروغيني مانند مبارزه با تروريسم آماده کرده اند که در هر لحظه و در هر گوشه اي از جهان خواستند، هر طور صلاح ديدند، حمله مي کنند تا به اهداف شيطاني خود نايل شوند؛ اهدافي مانند سرکوب کردن جنبش هاي آزادي بخش و استقلال طلب، حمايت از اقمار خود، کسب منافع اقتصادي و سياسي و باج گيري.
3. «و شارکهم في الاموال و الاولاد»؛ و با آنان در اموال و اولاد شريک شو. از جمله برنامه هاي شيطاني احزاب شيطاني در سلطه بر بندگان خدا و اغواي آن ها، رواج مسأله ربا در بين آن ها و سلطه بر منافع اقتصادي آن هاست تا هم اموال و ثروت هاي آن ها را به غارت ببرند و هم آن ها را مطيع خود و در نهايت، منحرف سازند. از سوي ديگر، هجمه فرهنگي به آن ها و شيوع فحشا و منکرات و ايجاد مراکز فساد و ازدياد فرزندان نامشروع و در يک کلمه، از خود بيگانه کردن جوانان، به طوري که فرهنگ بيگانه را فرهنگ خود بپندارند و به طور کلي، حيوانيت را به جاي انسانيت تلّقي کنند و از فطرت الهي و ويژگي هاي انساني خود کاملاً بيگانه شوند، از جمله برنامه هاي شياطين است که از طريق مسائل اقتصادي و تهاجم فرهنگي بر ايشان قابل دست رسي است.
4. «و عدهم»؛ و به آن ها وعده(دروغين) بده و(آن ها را بفريب». آن ها را با وعده دروغين که اگر به برنامه هاي ما عمل کنيد، در آينده نه چندان دور به اوج رفاه و آسايش و دموکراسي خواهيد رسيد و اگر عمل نکنيد، هر لحظه از مدينه فاضله فاصله خواهيد گرفت و وعده هاي ديگر اعوان و ياران خود را فريب مي دهند. اما قرآن در خاتمه هشدار مي دهد تا مبادا بندگان صالح خدا فريب چنين وعده هاي دروغيني را بخورند: «و ما يعدهم الشيطان الاّ غرورا» و شيطان به غير از فريب دادن، به آن ها وعده اي نمي دهد. و باز خطاب به شيطان فرمايد: «انّ عبادي ليس عليهم سلطان»؛ بر بندگان من(هيچ گونه) سلطه اي نخواهي داشت. «و کفي بربّک وکيلاً.»

بعضي از نشانه هاي کارهاي شيطاني

گفته شد شيطان به انحاي گوناگون از طريق دعوت، تزيين، استزلال و افتنان، انسان ها را اغوا مي کند و اين امور هيچ منافاتي با اختيار داشتن انسان ندارند به اين معني که انسان در برابر شيطان مسلوب الاختيار نخواهد بود و نيز گفته شد که در آيات متعددي خداي تعالي به انسان هشدار مي دهد که مبادا از شيطان اطاعت کند. با توجه به آن چه گفته شد، بعضي از آيات قرآن نشانه هايي را براي کارهاي شيطاني ذکر مي کنند؛ به اين معنا که هشدار مي دهند که شيطان دستور چنين کارهايي را مي دهد. اين مسأله کمال لطف و عنايت الهي را نسبت به بندگانش مي رساند که آن ها را به نحو احسن هدايت مي کند تا مبادا دست خوش وساوس و حيله هاي شيطاني قرار گيرند. به هر حال، بعضي از علايم کارهاي شيطاني عبارتند از:
1. وعده فقر؛ انسان را از انفاق و اداي زکات و خمس بازداشتن تا مبتلا به فقر نشود: «الشيطان يعدُکم الفقر»(بقره:268)؛
2. امر به فحشا؛ «... و يأمرکم بالفحشاء»(بقره: 268)؛
3. امر به منکر؛ «فانه يأمر بالفحشاء و المنکر»(نور: 21)؛
4. ترساندن دوستان خود(تا مبادا جهاد کرده، با کفّار مواجه شوند)؛ «انّما ذلکم الشيطان يخوّف اولياءه فلاتخافوهم و خافون ان کنتم مؤمنين»(آل عمران: 175)؛
5. ايجاد دشمني بين مسلمانان از طريق شرب خمر و قماربازي: «انّما يريد الشيطان ان يوقع بينکم العداوة و البغضاء في الخمر و الميسر»(مائده: 91)؛
6. بازداشتن انسان از ياد خدا: «و امّا ينسينک الشيطان بعد الذکري فلا تعقد بعد الذکري مع القوم الظالمين»(انعام:68)؛ «استحوذ عليهم الشيطان فانسيهم ذکراللّه» (مجادله: 19)؛
7. در آرزو قرار دادن: «يعدهم و يمنيهم و ما يعدهم الشيطان الاّ غرورا»(نساء: 120)؛
8. جدال در مورد خدا: «و من النّاس من يجادل في اللّهِ بغير علمٍ و يتّبع کلَّ شيطانٍ مريد»(حج: 3).

وظيفه ما هنگام مواجهه با وسوسه هاي شيطاني

با صرف نظر از آياتي که به انسان هشدار مي دهند تا مبادا از شيطان پيروي کند(الم اعهد اليکم يا بني آدم ان لا تعبدوا الشيطان انّه لکم عدوٌ مبينٌ و ان اعبدوني هذا صراط مستقيم)(يس: 6061) و با صرف نظر از آياتي که نشانه هاي کارهاي شيطاني را بيان مي کنند(و قبلاً ذکر شد) و با صرف نظر از همه آيات هشدار دهنده در رابطه با شيطان، قرآن کريم به پيامبر دستور مي دهد که هنگام مواجهه با وسوسه هاي شياطين، به خدا پناه ببر. «و امّا ينزغنّک من الشيطان نزعٌ فاستعذبالله انّه سميعٌ عليم» اين روش متقين است؛ آن ها هنگامي که بعضي از شياطين در اطراف قلب شان شروع به گشت زني مي کنند تا در آن ها ايجاد وسوسه کنند، متذکّر گشته ناگهان بينا مي شوند(و حجاب غفلت از آن ها برطرف مي شود): «انّ الّذين اتّقوا اذا مسّهم طائفٌ من الشيطان تذکّروا فاذا هم مبصرون»(اعراف: 200201) «البته استعاذه و پناه بردن به خدا هم خود نوعي تذکّر(و متوجه خدا شدن) است؛ چرا که معناي استعاذه اين است که فقط خداي سبحان است که مي تواند اين دشمن مهاجم را با همه نيرويي که دارد، دفع نمايد و همين طور استعاذه، خود نوعي توکّل به خداست.»(30) در جاي ديگر مي فرمايد: «و امّا ينزغنّک من الشيطان نزغٌ فاستعذ بالله انّه هو السميع العليم.»(فصلت: 36) و نيز مي فرمايد: «و قل ربِّ اعوذبک من همزات الشياطين و اعوذبک ربِّ ان يحضرون.» به پيامبر دستور مي دهد که بگو پروردگارا من از وسوسه هاي شيطان ها به تو پناه مي برم و(باز) به تو پناه مي برم از اين که نزدمن حاضرشوند.(31)(مؤمنون:9798)

شيطان سرپرست بي ايمان ها

مسلما شيطان توان جذب همه افراد را ندارد که بخواهد از روي جبر آن ها را گمراه نمايد، بلکه اين افراد بي ايمان و دنياطلب و غافل از آخرت هستند که خود را در اختيار شيطان قرار مي دهند و او را به عنوان ولي اتخاذ کرده، اوامرش را امتثال مي نمايند. خداي متعال از سويي مي فرمايد: «انّا جعلنا الشياطين اولياء للذين لا يؤمنون» (اعراف: 27) و در جاي ديگر مي فرمايد: تسلّط شيطان بر کساني است که او را به عنوان سرپرست اتخاذ کرده اند: «انّما سلطانه علي الّذين يتولّونه و الّذين هم به مشرکون»(نحل: 100) و در جايي سلطه او را بر گمراهان مي داند: «انّ عبادي ليس لک عليهم سلطانٌ الاّ من اتّبعک من الغاوين»(حجر:47) و در جاي ديگر، منافقان را تحت سلطه شيطان مي داند: «واستحوذ عليهم الشيطان فأنسيهم ذکراللّه» (مجادله:19) و از سوي ديگر، براي اين که مبادا شيطان بر انسان مسلّط گشته، در اعماق دل او نفوذ کند، قرآن کريم بارها او را به عنوان دشمن معرفي کرده(که بحث آن گذشت) و حتي براي اين که انسان در دام او گرفتار نيايد به او فرمايد: مبادا از گام هاي شيطاني پيروي کني: «يا ايها الّذين آمنوا لا تتّبعوا خطوات الشيطان»(نور:21) کساني را هم که او را به عنوان ولي و سرپرست برگزيده اند در خسران و ضرر مي داند و مي فرمايد: «و من يتخّذ الشيطان و ليا من دون اللّه فقد خسر خسرانا مبينا» (نساء:119) در جاي ديگر، او را بد قرين و همدمي مي داند: «و من يکن الشيطان له قرينا فساء قرينا.»(نساء: 38)

امنيت مخلصان از وسوسه هاي شيطاني

اما شيطان با همه امکاناتي که براي اغواگري دارد، نسبت به بندگان مخلص الهي قدرت اضلال و اغواگري ندارد، همان گونه که خود نيز به اين حقيقت اعتراف دارد: «قالَ فبعزّتک لاغوينهم اجمعين الاّ عبادک منهم المخلصين.»(ص: 83) «مخلصين هم کساني هستند که پس از آن که خودشان را براي خدا خالص کردند، خدا هم آن ها را براي خود خالص کرد، به طوري ک غير خدا در قلب شان جاي ندارد. پس در هيچ لحظه اي مشغول به غير خدا نيستند و هيچ گاه از غير خدا اطاعت نمي کنند. و لذا، تسويلات شيطاني يا هواهاي نفساني و... کوچک ترين نفوذي در آن ها ندارند.»(32)
همان گونه که از آيات استفاده مي شود، مصداق بارز مخلصان انبياي الهي و اهل البيت(ع) هستند. قرآن درباره بعضي از پيامبران بزرگ الهي مي فرمايد: «واذکر عبادنا ابراهيم و اسحاق و يعقوب اولي الايدي و الابصار انّا اخلصنا هم بخالصةٍ ذکري الدار و انّهم عندنا لمن المصطفين الابرار.»(ص: 46) درباره بعضي ديگر(حضرت موسي(ع)) مي فرمايد: «انّه کان مخلصا و کان رسولاً نبيا»(مريم: 51) درباره حضرت يوسف(ع) مي فرمايد: «انّه من عبادنا المخلصين»(يوسف: 24) و در مورد اهل البيت(ع) مي فرمايد: «انّما يريدُ اللّهُ ليذهب عنکم الرّجس اهل البيت و يطهّرکم تطهيرا.» (احزاب:33) پس وقتي خداوند اراده تکويني دارد که آنان از هر گونه رجس و پليدي پاک باشند، روشن است که شيطان نمي تواند در آن ها نفوذ کند.

چرا شيطان نمي تواند مخلصان را اغوا کند؟

«محدوده هستي شيطان هرگز مقام شامخ انسان کامل را در برنمي گيرد و به حريم بندگان مخلص راهي ندارد. اگر شيطان بخواهد انساني را فريب دهد، از راه انديشه و افکار فريب مي دهد، اما به مقام فکري و عملي انسان کامل و بندگان مخلص راه ندارد تا بتواند آن ها را وسوسه کند، بلکه شيطان در وهم و خيال راه دارد و نه در محدوده عقل محض. در انسان هاي ديگر که شيطان رخنه مي کند، براي اين است که عقل آن ها مشوب به وهم و خيال است، ولي انسان کامل وهم و خيال را در برابر عقل کامل خود خاضع کرده است. قواي دروني انسان کامل مأموم قوّه عاقله است و لذا، شيطان نمي تواند در عقل عملي انسان کامل از طريق اميد و محبت و گرايش راه پيدا کند و يا در عقل نظري او از راه انديشه و علم راه بيابد؛ زيرا مرحله عالي نفوذ شيطان وهم و خيال است و از آن بالاتر نمي رود. شيطان از تجرّد تام عقلي برخوردار نيست؛ چنان که در بخش عملي از محدوده شهوت و غضب نمي گذرد و به مرحله اخلاص، ايثار، تولّي و تبرّي راه نمي يابد. شيطان موجودي است مادي و داراي تجرّد برزخي و مثالي، و راهي به نشانه عقل محض ندارد؛ بله، او به عالم مثال راه پيدا مي کند. پس در مقام انسان کامل راه ندارد؛ زيرا نه مانند انسان کامل بي واسطه از اسما و حقايق باخبر است و نه مانند فرشتگان باواسطه خبر دارد. او لايق هيچ يک از اين دو مرحله نيست و لذا، گرفتار دو امر مي شود: يکي جهل به مقام انسان کامل و ديگري استبکار که منشأ اين استکبار هم وهم و خيال است؛ چرا که عقل هرگز انسان را به کبر دعوت نمي کند. وهم است که مقام هاي دروغيني را راست مي پندارد و انسان را فريب مي دهد. و اين که گفته شد شيطان قادر به نفوذ و وسوسه انسان هاي کامل نيست، نبايد خيال کرد که پس دوست آن هاست يا نسبت به آن ها بي اعتناست، بلکه دشمن آن هاست و همواره سعي مي کند که اگر نمي تواند مستقيما در خود آن ها راه پيدا کند، در خواسته ها و برنامه ها و در اجراي طرح هاي آن ها رخنه کند و نگذارد که خواسته هايشان محقّق شود: «و ارسلنا من قبلکَ من رسولٍ و لا نبي الاّ اذا تمنّي القي الشيطان في اُمنيته.»(حج: 52)(33)

ممنوعيت ورود شياطين به آسمان ها

طبق نظر بعضي از مفسرّان، شياطين براي گمراه کردن پيروان خود، به آسمان ها صعود مي کنند تا کلام ملائکه را استماع نموده، براي افراد ضعيف الايمان جن بيان کنند و از سوي ديگر، به وسيله آن ها در دل هاي کاهنان ايجاد وسوسه نمايند و اين توهم را در آن ها ايجاد کنند که غيب مي دانند.(34) اين خود وسيله اي براي اغواي بيشتر و اخلال در امر هدايت مردم بود. به هر حال پس از ظهور اسلام ديگر نتوانستند به چنين اطلاعاتي مانند اطلاعات مربوط به حوادث زمين دسترسي پيدا کنند؛ چرا که شهاب هاي آسماني مانع ورود آن ها به آسمان مي شد و آن ها را به طور دقيق مورد هدف قرار مي دادند: «انّا زينا السمّاء الدّنيا بزينة الکواکب و حفظامن کلِّ شيطانٍ ماردٍ لايسمعون الي الملأالاعلي و يقذفون من کل جانبٍ دحورا و لهم عذابٌ واصبٌ الاّمن خطف الخطفة فاتبعه شهابٌ ثاقبٌ.»(صافات: 106)؛ «و انّا لمسنا السماء فوجدناها ملئت حرسا شديدا و شهبا و انّا کنّا نقعد مقاعد للسّمع فمن يستمع الان يجدله شهابا رصدا.»(جن: 9)؛ «و ما تنزّلت به الشياطين و ما ينبغي لهم و ما يستطيعون انّهم عن السمع لمعزولون.»(شعرا: 212)؛ و حفظناها من کل شيطانٍ رجيمٍ الاّ من استرق السّمع فاتبعه شهابٌ مبينٌ.»(حجر:1817)

در اين جا ممکن است گفته شود تاريخ به طور متواتر دلالت دارد بر اين که پيش از اسلام و آمدن پيامبر(ص) نيز اين شهاب ها وجود داشتند، تا جايي که حکما و فلاسفه قبل از اسلام درباره سبب حدوث آن ها سخن گفته اند. پس نمي توان ادعا کرد که در زمان رسول خدا(ص) چنين حوادثي اتفاق افتاده و چنين شهاب هايي به وجود آمده اند. فخر رازي در جواب اين شبهه مي گويد: پيش از اسلام هم چنين شهاب هايي بود، اما در زمان رسول الله(ص) بيشتر شده اند، به طوري که اين کثرت آن ها در زمان آن بزرگوار به عنوان يکي از معجزات آن حضرت تلّقي شد.(35) فخر رازي شبهه ديگري را مطرح کرده که ملائکه در سطح اعلايي از فلک قرار دارند؛ همان گونه که شياطين امکان وصول به سطح اسفل را دارند. از اين رو، حرم فلک مانع از نزديک شدن شياطين به فرشتگان مي شود. آن گاه اشکال مي شود که شياطين نمي توانند کلام فرشتگان را استماع کنند تا نيازي به رجم باشد. سپس جواب مي گويد: افعال الهي غيرمعلّله هستند؛ «فيفعل الله ما يشاء و يفعل ما يريد» و هيچ کس نبايد درباره افعال الهي اعتراض کند.(36) ولي بايد توجه داشت که اين گونه پاسخ ها به چنين شبهاتي در صورتي امکان دارد که ما فرشتگان را موجوداتي مادي و داراي مکاني مادي بدانيم، وگر نه چنان چه موجوداتي غيرمادي باشند که هستند و خلقت آن ها از نوع خلقت آدمي و شياطين نباشد که نيست بلکه موجودات و مخلوقاتي نوراني باشند و مجرّد که در جاي خود ثابت شده است آن گاه نه تنها چنين پاسخ هايي غيرمعقول است، بلکه اصولاً جايي براي طرح چنين سؤالاتي نخواهد بود و مسأله صورت ديگري پيدا مي کند.

مرحوم علّامه طباطبايي در اين باره مي فرمايد: «بياناتي اين چنيني، که در کلام الهي براي ما تبيين شده اند براي آن است که حقايقي خارج از حس ما هستند و از طريق حواس، دسترسي به آن ها براي ما ميسّر نيست تا به صورت محسوس و نزديک به ذهن آن ها را تصور کنيم و از اين رو، خداي تعالي مي فرمايد: «و تلک الامثالُ نضربها للناس و ما يعقلها الاّ العالمون.»(عنکبوت: 43) حقايقي ديگر، که فراوان نيز هستند، در بيانات الهي اين چنين براي ما بيان شده اند؛ مانند عرش، کرسي، لوح، کتاب و... بنابراين، مراد از آسماني که فرشتگان ساکن آن هستند، عالم ملکوت است که داراي افقي عالي تر است که نسبت آن به عالم مشهود همان نسبت آسمان محسوس به زمين است. اما مراد از نزديک شدن شياطين به آسمان و استراق سمع آن ها از ملائکه و رانده شدن آن ها توسط شهب، نزديک شدن آن ها به عالم فرشتگان است تا به اسرار خلقت و حوادث آينده اطلاع پيدا کند و اين جاست که آنان توسط نوري از ملکوت، که طاقت آن را ندارند، رانده مي شوند. و مي توان گفت: منظور اين است که شياطين براي باطل کردن و مشتبه کردن حق، خود را به آن نزديک مي کنند(و حق را به صورت باطل و باطل را به صورت حق جلوه گر مي سازند.) که در اين جا فرشتگان آن ها را به وسيله حق رمي نموده، اباطيل آن ها را نابود ساخته و حق را هويدا مي نمايند.»(37) پس طبق فرمايش مرحوم علّامه، يا بايد گفت: «سماء» در آيه شريفه به معناي عالم ملکوت، و صعود شياطين به آسمان هم به معناي نزديک شدن و توجه آن ها به عالم فرشتگان است و منظور از«شهاب» هم شهاب معنوي و نوراني است که شياطين به وسيله آن ها رانده مي شوند و يا اين که بگوييم: سماء به معناي حق است و صعود شياطين هم بيانگر نزديک شدن آن ها به حق براي نابودي آن است و«شهاب» هم به معناي آشکار و پديدار شدن حق توسط ملائکه مي باشد. ولي در اين جا، احتمال سوّمي نيز وجود دارد که بعضي از مفسّران بزرگ داده اند که با توجه به آن، علاوه بر اين که مسأله تجرّد ملائکه حفظ مي شود، مسأله صعود شياطين به آسمان هاي ظاهري و مادي نيز توجيه نمي شود؛ همان گونه که مرحوم علّامه توجيه کردند، و آن اين که: مي دانيم شيطان از نوع جن است، جن هم موجودي مادي است و مانند انسان داراي روح مي باشد، اگر چه از آتش خلق شده است. موجوداتي هم که داراي روح و جسم هستند، روح و جسم آن ها تأثير و تأثّر متبادل در يکديگر دارند؛ مثلاً، گاهي انسان غمگين مي شود و اين حالت او امري روحي است که موجب لاغر شدن جسم او مي شود. بدن نيز در روح اثر مي گذارد؛ هم چنان که برخي غذاها مانند خوردن زعفران موجب نشاط آدمي مي شود يا اين که پس از خوردن غذا، انسان احساس سنگيني مي کند؛ چرا که خون کم تر به مغز مي رسد و انسان کم تر نشاط انديشيدن دارد. پس اگر روح بخواهد فعاليت هاي ويژه خود را انجام دهد، بايد جسم داراي شرايط ويژه بدني باشد. مرتاضان هم از عکس همين قضيه استفاده کرده، براي تقويت روح شان مثلاً کم غذا مي خورند يا کم حرکت مي کنند يا کم تر تنفّس مي کنند که صرف نظر از حرمت يا حليت آن، بدين وسيله با موجوداتي مثل جن تماس مي گيرند و اطلاعاتي کسب مي کنند. همين قانون در مورد جن هم که او نيز مادي مي باشد، صادق است و چنين رابطه اي بين روح و بدن برقرار است؛ يعني مي توان چنين تصور کرد که رفتن به جوّ زمين براي جن شرايط خاص روحي پيش مي آورد که بر اساس آن روحش مي تواند با عالم بالا تماس بگيرد که گويي اين بالا رفتن براي آن ها نوعي رياضت است که به وسيله آن با حصول شرايط خاص، بهتر مي توانند از امور معنوي استفاده کنند؛ مانند کسب اطلاعات مورد علاقه براي اخلال در امر هدايت آدميان. اين ماجرا هم تا پيش از توّلد رسول اللّه(ص) ادامه داشت و آن ها بدين وسيله کم و بيش مردم را گم راه مي کردند، اما اکنون به نص قرآن، ديگر اين توانايي را ندارند: «فَمَن يستمع الآن يجد له شهابا رصدا.»(جن: 9)
اما در اين که منظور از«شهاب» در اين صورت چيست، بايد گفت: اين احتمال بعيد نيست که شهاب امري معنوي باشد، گر چه ممکن است که منظور همين شهاب ظاهري باشد؛ زيرا وجود علل طبيعي به معناي نفي علل ماوراي طبيعي نيست؛ چرا که اين ها مي توانند ابزار و معدّاتي باشند که در حد اعداد و در عالم طبيعت تأثير دارند، اما تأثير حقيقي تر و اصلي تر از آنِ عوامل ماوراي طبيعي است. پس مي توان تصور کرد که اختيار اين شهاب ها در دست ملائکه باشد، همان گونه از آيات استفاده مي شود که آنان مدبّرات و رسل الهي هستند و پس از ولادت پيامبر(ص)، تدبير الهي در مورد اين شهاب ها چنين است که وقتي شيطان ها بخواهند استراق سمع کنند به سوي آن ها پرتاب مي شوند؛ مانند باران که به طور طبيعي مي بارد، ولي مؤمنان با نماز استسقا، طلب باران نموده، دعاي شان مستجاب مي شود که همين عوامل تحت تأثير ملائکه الهي است و در نهايت، تحت تدبير الهي، به گونه اي عمل مي کنند که دعاي مؤمنان مستجاب مي شود.(38)

پي نوشت ها:
1- التحقيق در مورد معناي شيطان مي نويسد: «... و القول الجامع ان الشيطان هو المائل عن الحق و صراطه مع کونه متصفا بالاعوجاج و هذا مفهوم کلي و له حقيقة و ثبوت في الخارج...» ر. ک: حسن المصطفوي، التحقيق في کلمات القرآن الکريم،ج6، ص68، تهران،1360.
2- آياتي که در آن ها از او با عنوان ابليس يادکرده است: مانند: «و اذقلنا للملائکةِ اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابليس ابي و استکبر و کان من الکافرين»(بقره: 34) و نيز ر. ک: حجر: 3132 / اسرا: 61/ کهف: 50 / طه: 116/ ص: 7475. در بعضي موارد نيز با عنوان شيطان از او نام مي برد: مانند: «يا بني آدم لايفتننّکم الشيطان کما اخرج ابويکم من الجنّة.» (اعراف: 27) و نيز ر.ک: بقره: 26 / طه: 120. ضمنا از جمله آياتي که به خوبي دلالت مي کنند بر اين که اين شيطان همان ابليس است آيات 6165 اسراء مي باشند.
3- الفخرالرازي، التفسيرالکبير، ج1،ص213، چاپ دوم، بيروت، داراحياء التراث العربي.
4- محمد معين، فرهنگ معين، واژه«شيطان».
5- «و اذقلنا للملائکةِ اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابليس»(بقره: 34) و نيز ر.ک: اعراف: 11/ اسرا:61/ کهف:50/ طه:116 / حجر: 30/ ص: 73.
6- نهج البلاغه، تدوين صبحي صالح، خطبه192(قاصعه)، ص 287.
7- امام صادق(ع): «انّ الله عزوجل خلق الملائکة من نورٍ و خلق الجانّ من النار.» محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 61، ص 306 امام علي(ع): «.. و جعل في کل سماءٍ ساکنا من الملائکةِ خلقهم معصومين من نورٍ من بحورٍ عذبةٍ و هو بحرالرحمةِ و جعل طعامهم التسبيح و التهليل و التقديس...» (پيشين، ج 57، ص 92) پيامبر(ص): «خلقت الملائکة من نورٍ و خُلق الجانُ من مارجٍ من نارٍ» (فخررازي،پيشين، ج 2، ص 214) 8 و نيز ر.ک: بقره: 168 و 208 / انعام: 112 و 124 / اعراف: 22 / طه: 117 / قصص: 15/ فاطر: 6/ يس: 60 / زخرف: 62 / اسراء:53.
9- نهج البلاغه، تدوين صبحي صالح، خطبه 192(قاصعه)، بيروت، 1387 ق، ص 287.
10- «فاخرج منها فانّک رجيمٌ و انّ عليک اللعنةُ الي يوم الدين.»(حجر: 3435) و نيز ر.ک: اعراف: 13 / اسرا: 62 / ص: 7877.
11- ر.ک: يوسف: 5/ کهف: 50/ بقره: 168و208/ انعام: 112و124/ اعراف:22 /طه:  117/ قصص:15/ فاطر:6/ يس:60/ زخرف: 62/ اسرا:53.
12- ر.ک: عنکبوت:3/ ص:34/ دخان:17/ ص: 24 / تغابن: 15/ انفال:28/ بقره: 102/ بقره: 155/ محمد: 31/ کهف: 7/ محمد:4/ هود:7/ ملک:2/آل عمران: 186/بقره: 124/ آل عمران:154.
13- حالاتي مانند پشيماني، شک و ترديد و عذرخواهي و نيز مدح و ستايش يا مذمّت و سرزنش از بعضي افراد و همه نظام هاي حقوقي، اخلاقي و تربيتي، همه حاکي از وجود اختيار در انسانند.
14- ر.ک: محمود رجبي، انسان شناسي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1380، ص 155.
15- «فزين لهم الشيطان اعمالهم فصدّهم عن السبيل»(نحل: 24) «تاللّه لقد ارسلنا الي اُممٍ من قبلک فزين لهم الشيطان اعمالهم»(نحل: 63) و نيز ر.ک: عنکبوت: 38/ انعام:43/ انفال: 48.
16- «فوسوس اليه الشيطان قال يا آدم هل ادلّک علي شجرة الخلد و ملکٍ لايبلي» (طه: 120) و نيز ر.ک: اعراف: 2و200 / ناس: 4و5/ فصلت: 36/ يوسف:100.
17- «... و ما کان لي عليکم من سلطانٍ الاّ ان دعوتکم فاستجبتم لي»(ابراهيم: 22) و نيز ر.ک: لقمان:21.
18- الّذين ارتدّوا علي ادبارهم من بعد ما تبين لهم الهدي الشيطان سوّل لهم و املي لهم»(محمد:25).
19- فازلّهما عنها فاخرجهما ممّا کانافيه»(بقره:36) و نيز ر.ک: آل عمران:155.
20- «يا بني آدم لايفتننکّم الشيطا

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: چهار شنبه 6 / 4 / 1390برچسب:,
ارسال توسط امین